📚 🔹من عاشق بادکنک بودم. حتی وقتی بیست‌سالگی را رد کرده بودم، توی جشن‌ تولدها، آن آخر که یکی از بزرگترها بادکنک‌های تزیینی را از دیوار می‌کندند و پخش می‌کردند بین بچه‌ها، آرزو می‌کردم یکی هم به من برسد! نمیرسید! 🔸به بزرگترها بادکنک نمی‌رسید. نزدیک خانه‌مان یک بستنی‌فروشی بزرگ بود که بستنی‌های پسته‌ای خوشمزه‌ای داشت و بادکنک‌های قرمز بزرگ. روال کارش این بود که به بچه‌هایی که وارد مغازه‌اش می‌شدند یک بادکنک بدهد. 🔹بعضی‌وقت‌ها دلم می‌خواست مثل کولی‌های سر چهارراه‌ها یک بچه اجاره کنم، با هم برويم بستنی‌فروشی، بادکنک بگیریم، بعد بچه را پس بدهم و بادکنک را نگه دارم. بعدها یک راه‌حل رذیلانه پیدا کردم؛ به آقای بستنی‌فروش می‌گفتم "بچه تو ماشینه، میتونم یه بادکنک براش ببرم!" 🔸با بادکنک از مغازه بیرون می‌آمدم و بلافاصله احساس گناه می‌کردم. به اولین بچه‌ که می‌رسیدم آن را می‌بخشیدم و لب‌ورچیده، تا دور شدن بچه به بادکنکم که توی هوا تاب می‌خورد و می‌رفت نگاه می‌کردم. 🔹عشقم به بادکنک را مثل عشقی ممنوع از همه پنهان می‌کردم. به‌نظر خودم احمقانه بود که حالا که همسن درخت‌های پارک ملت شده‌ام بادکنک‌بازی کنم و وقتی کسی بادکنکی دستم می‌دید همان حسی را داشتم که انگار وافور دستم دیده‌‌اند 🔸یک روز، پدربزرگم را دیدم که با آن اندام درشت مردانه‌اش، با آن سبیل‌ و ابروهای پرپشتش، نشسته روی چهارپایه‌اش توی کوچه و دارد پفک نمکی می‌خورد! 🔹پدربزرگم طوری با لذت دست می‌برد توی پاکت، پفک برمی‌داشت، می‌گذاشت توی دهانش، مزمزه می‌کرد و انگشت نمکی‌اش را زبان می‌زد که انگار توی کله‌پاچه‌ای نشسته و نان ترید‌شده توی آب‌مغز می‌خورد! 🔸برای او پفک خوردن هیچ منافاتی با سنش و پدربزرگ‌بودنش نداشت. تعریفش این بود: پفک نمکی دوست دارم، پس می‌خورم. تمام‌ 🔹همان‌ روز رفتم برای خودم یک دسته بادکنک رنگی خریدم. بادکنک‌ها را بردم خانه و یک هفته، تا زمانی که بادکنک‌ها خالی از باد شوند از حضورشان کیف کردم. بعد انگار حرصم برای بادکنک داشتن خوابید. به همین راحتی! 🔸یک عمر به عنوان یک کارِ خجالت‌آور ممنوع، به یک کار عادی و متعارف نگاه کرده بودم؛ یک عمر کلی انرژی صرف کرده بودم تا عشقم به بازی با بادکنک را مهار کنم و همین باعث عطش بیشتر من به آن شده بود. 🔻زندگی به اندازه کافی، نکن، نخور، ننوش، نگو، نشنو، نبین، نرو، نیا، نخواه، نخوان، ننویس دارد. همین الان بادکنک زندگی‌ات را پیدا کن و هرچه که هست برای خودت جور کن👌 📚هرشب یک داستان زیبا و آموزنده از 👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📲 @tarigh_net