✨﷽✨ 💠مردے ڪه بر قبر شیخ می گریست💠 ◆✍یڪی از فرزندان مرحوم ( شیخ مرتضی انصارے ) به واسطه نقل می ڪند ڪه: مردے روے قبر شیخ افتاده بود و با شدت گریه می ڪرد. وقتی علت گریه اش را پرسیدند گفت: جماعتی مرا وادار ڪردند به اینڪه شیخ را به قتل برسانم من شمشیرم را برداشته نیمه شب به منزل شیخ رفتم. وقتی وارد اتاق شیخ شدم دیدم روے سجاده در حال نماز است. ◆✍چون نشست من دستم را با شمشیر بلند ڪردم ڪه بزنم در همان حال دستم بی حرڪت ماند وخودم هم قادر به حرڪت نبودم به همان حال ماندم تا او از نماز فارغ شد.بدون آنڪه بطرف من برگردد گفت: خداوند چه ڪرده ام که فلان ڪس را فرستاده اند ڪه مرا بکشد(اسم مرا برد). خدایا من آنها را بخشیدم تو هم آنها را ببخش. ◆✍آن وقت من التماس ڪردم، عرض ڪردم: آقا مرا ببخشید، فرمود: آهسته حرف بزن کسی نفهمد برو خانه ات صبح نزد من بیا. من رفتم تا صبح شد همه اش در فڪر بودم که بروم یا نروم واگر نروم چه خواهد شد.بالاخره بخودم جراءت داده رفتم . دیدم مردم در مسجد دور او را گرفته اند، رفتم جلو و سلام ڪردم. مخفیانه کیسه پولی به من داد و فرمود: ◆✍ برو با این پول ڪاسبی ڪن. من آن پول را آورده سرمایه خود قرار دادم و ڪاسبی ڪردم ڪه از برڪت آن پول امروز یڪی از تجار بازار شدم و هر چه دارم از برکت صاحب این قبر دارم. ◆✍ امام جواد عليه السلام فرمودند: العلماء غرباء لکثرة الجهال؛ عالمان، به سبب زيادے جاهلان، غريب اند ✨ 📚 زندگانی شیخ مرتضی انصارے