رزق ما می رسد از خان ابا عبدالله از غبار سر دامان ابا عبدالله گرچه در محضر او مظهر فقریم ولی هرچه داریم به قربان اباعبدالله تا که آدم به فغان گفت: قدیم الاحسان پهن شد سفره احسان اباعبدالله بس کریم است عجب نیست که مردم باشند درقیامت همه مهمان اباعبدالله گرچه شور است ولی تحفه درویشی ماست اشک ما و لب عطشان اباعبدالله مثل عطری همه جا بوی خوشش می پیچد هر که شد پاره گریبانِ اباعبدالله ما نمک گیر حسینیم حرام است به ما نان هر سفره به جز نان اباعبدالله بگذارید بگویند که کافر هستیم ما که هستیم مسلمانِ أباعبدالله... ابرو باد مه خورشید فلک میگردند همه از گردش چشمان اباعبدالله جلوه میکرد اگر، کوفی و شامی میشد کشته‌ی لشگرِ مژگان اباعبدالله موبه مو شرح پریشانی ما میگوید روی نی زلف پریشان اباعبدالله دست و پا او زد و اما به طمانینه گرفت خنجرِ کندِ ستم، جانِ اباعبدالله... ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @tarikheshahadat ┗🕊━━━━━━━━┛