💔داستان تلخ و پر ماجرای زندگی کرشمه❌
سال۸۷وقتی که۱۳سالم بود،داستان پر تلاطم زندگی من از اونجا شروع شد.❤️🩹😔
یه همسایه داشتیم که اسمش المیرا بود یه زن ۲۷ ساله خیلی زیبا.شوهرش راننده بود و فقط هفته ای یک شب میومد خونه. توی همون چن روز اول با هم دوست شدیم و چون شبا تنها بود من شبا میرفتم پیشش تقریبا یکماهی بود که همسایه امون بود و حسابی با هم صمیمی شده بودیم. کیانا خیلی خوب منو درک میکرد.
کم کم اوایل مهر بود و من قرار بود برم کلاس سوم راهنمایی تو همون زمان ۳تا پسر اومدن همسایه کناری ما و کیانا شدن. منو المیرا که باهم خابیده بودیم و سریال میدیدیم که صدای راه رفتن رو تو حیاط شنیدیم که یهو.......😱🔞😭👇
https://eitaa.com/joinchat/2898002232C2fb5f1eb03نباید انقدر سریع به کیانا اعتماد میکردم💔😔😩👆