🔸 پدرانه ! من مرد نیستم ! ولی امشب لحظاتی خودم را جای شما میگذارم ... برعکس هرسال ! فکر میکنم چند خط روضه‌ی پدرانه ، بین ضجه های مادرانه‌ی امشب گم شده است ... قصه‌ی علیِ کوچک شما را جور دیگری هم روایت کرده اند ... داغش از روایت معروف بیشتر نباشد ، کمتر نیست ! 😔 میگویند در آغوشش گرفتی برای بوسه‌ی آخر ، ولی تیر با بوسه ای خونین از شما سبقت گرفت 🥀 خواستی وداع کنی ولی شیرخواره‌ات زودتر از شما و بی خداحافظی پرکشید ... من مرد نیستم ! ولی شاید بفهمم شرمندگی ات را وقتی قنداقه‌ی خونین به دست جلوی خیمه این پا و آن پا میکردی ... شاید حسی باشد از جنس شرمندگی رباب موقع بی‌تابی های علی ! من مرد نیستم ! مرد هم بودم هیچوقت نمیتوانستم بفهمم چطور باید برای پیکر مختصر جگرگوشه ام قبر بکَنم ...💔 🖋طیبه @Tayyebeh_79