بحث یه کمی جلو کشید، معلوم شد توی یه خونهای🏘 زندگی کرده مادرش کارهای خونه رو که انجام میداد، تلفن رو بر میداشت، به فامیلا! ☎️
خب؛ شما چیکار دارید میکنید❓
حال شما خوبه؟ چی، اینا! میرفت یه کاری رو براشون انجام میداد، میاومد.↪️
↩️ تا غذاش درست بشه،🍗🍲 رفته بود بازار یه چیزی رو براشون خریده بود بهشون تحویل داده بود، اومده بود.👉
بعد از فوت این مادر، اینها نشسته بودند ضجه میزدند😩😩 و این خاطرات رو برای خودشون میگفتند.
میگفتند: توی ماها فقط «این» زندگی میکرد.😢
بقیهی ما، وِل بودیم روی زمین.😒
یک لحظه، بیکاری نداشت❗️
نشاط هم داشت😇
➰ دوستان تأیید میفرمایند که من به این صورت دارم صحبت میکنم، برای اینکه، مسئله، مسئلهی شخصی صرفاً نیست.✖️
ما باید تقبیح بکنیم یک بیماریِ فرهنگی که فراگیر هست.✔️
قبول دارند دوستان من❓
باید تقبیح بکنیم.😒
تا این تقبیحها صورت نگیره، یک بیماری برطرف نمیشه‼️
🆔
@tehrantanhamasiri