ماشینش رو دزیدند. دنبالشو نگرفت. می خندید و میگفت "هرکس برده ، خودش هم برمیگردانه."
بعد پانزده روز وقتی دوباره آمد مرخصی، هنوز به کلانتری خبر نداده بود؛ اما با دسته گل و شیرینی آمد خونه. ماشینش را برگردانده بودند همان جایی که پارک کرده بود.
یک دانشجوی مهندسی ماشین را برده بود شیراز تا عروسش را بیاورد قم.
نامه عذرخواهی نوشته بود و از صاحب ماشین تشکر کرده بود. یک پاکت پول هم گذاشته بود کنار نامه.
راوی : خواهر شهید
"شهید خلبان عباس اکبری"
🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
و عَجّل فَرَجَهم🦋