|بسمربالشُھداوالصدیقین|
#سلام_بر_ابراهیم
صفحھ ۴٣
شب بود که با ابراهيم و سه نفر از رفقا رفتيم مسجد لرزاده. حاج آقا
خيلی نترس بود. حرف هایی روی منبر می زد که خيلی ها جرأت
چاووشی
گفتنش را نداشتند.
حديث امام موسی کاظم ص که می فرمايد: «مردی از قم مردم را به حق
فرا می خواند. گروهی استوار چون پاره های آهن پيرامون او جمع می شوند»
خيلی برای مردم عجيب بود. صحبت های انقلابی ايشان همينطور ادامه داشت.
ناگهان از سمت درب مسجد سر و صدایی شنيدم. برگشتم عقب، ديدم
نيروهای ساواک با چوب و چماق ريختند جلوی درب مسجد و همه را می زنند.
جمعيت برای خروج از مسجد هجوم آورد. مأمورها، هر کسی را که رد می شد
با ضربات محکم باتوم می زدند. آنها حتی به زن و بچه ها رحم نمی کردند.
ابراهيم خيلی عصبانی شده بود. دويد به سمت در، با چند نفر از مأمورها
درگير شد. نامردها چند نفری ابراهيم را می زدند. توی اين فاصله راه باز شد.
خيلی از زن و بچه ها از مسجد خارج شدند.
ابراهيم با شجاعت با آنها درگير شده بود. يکدفعه چند نفراز مأمورها را زد
و بعد هم فرار کرد. ما هم به دنبال او از مسجد دور شديم. بعدها فهميديم که
درآن شب حاج آقا راگرفتند. چندين نفر هم شهيد و مجروح شدند.
ضرباتی که آن شب به کمر ابراهيم خورده بود، کمردرد شديدی برای او ايجاد
کرد که تا پايان عمر همراهش بود. حتی در کشتی گرفتن او تأثير بسياری داشت.
با شروع حوادث سال ۵٧ همه ذهن و فکر ابراهيم به مسئله انقلاب و امام معطوف
بود. پخش نوارها، اعالميه ها و... او خيلی شجاعانه کار خود را انجام ميداد.
اواسط شهريور ماه بسياری از بچه ها را با خودش به تپه های قيطريه برد و در
نماز عيد فطر شهيد مفتح شرکت کرد. بعد از نماز اعلام شد که راهپيمایی روز
جمعه به سمت ميدان ژاله برگزار خواهد شد.
. . .
زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی
@testimonial