|بسم‌رب‌الشُھدا‌والصدیقین| صفحھ ۱۲۳ همه با رنگ پريده وسط اتاق را نگاه ميكردند. صحنه بسـيار عجيبی بود. در حالی كه همه ما به گوشه وكنار اتاق خزيده بوديم، ابراهيم روی نارنجک خوابيده بود! در همين حين مسئول آموزش وارد اتاق شد. با كلی معذرت خواهی گفت: خيلی شرمنده‌ام، اين نارنجک آموزشی بود، اشتباهی افتاد داخل اتاق! ابراهيم از روی نارنجک بلند شد، در حالی كه تا آن موقع كه سال اول جنگ بود، چنين اتفاقی برای هيچ يک از بچه‌ها نيفتاده بود. گوئی اين نارنجک آمده بود تا مردانگی ما را بسنجد. بعد از آن، ماجرای نارنجک، زبان به زبان بين بچه‌ها ميچرخيد. . . . زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی @testimonial