۴۵ ۵۰ ساله بودم سالها کار کردم و شوهرم خورده
طبقه همکف خونه ام سالن زیبایی زده بودم یه دختر جوان ۲۰ ساله شنیون کارم بود هر روز وسط کار نیم ساعت این دختر غیب میشد هر وقت برمیگشت ازش میپرسیدم کجا میری بهونه میآورد درست حسابی جواب نمیداد تا اینکه یه روز غیب شده بود مشتری هم منتظرش بود گوشیمو برداشتم زنگ بزنم ببینم کجاست دیدم شارژ ندارم رفتم از طبقه دوم سالن، خونه ام شارژر مو بیارم دیدم که .....https://eitaa.com/joinchat/1481638867Cb4d1fa9ca6
خدا برای هیچ زنی نخواد بعد ۴۰ سال زندگی مشترک دیدم که....😔😔😱