💢 داستان واقعی هیچ وقت یادم نمیره هر چی دعا میکردم انگار نه انگار 😔 مادرشوهرم بهم میگفت تو بدقدم و شومی خودمم باورم شده بود و میترسیدم برم جایی اتفاق بدی بیوفته و باز بگن تو مقصری از سرکوفت های شوهرم هم خسته شده بودم تا اینکه فهمیدم مقصر همه این اتفاقا کیه ادامه ...👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/214630639Cbf5213ffca