✍ناب‌نامه: صبح‌دم چون کِلّه بندد* آه دود آسای من چون شفَق در خون نشیند چشم شب پیمای من مجلس غم ساخته است و من چو بیدِ سوخته تا به من راوَق کند* مژگان مِی‌پالای من... «افضل‌الدین بدیل خاقانی شروانی» _ *کِلّه‌ بستن: خیمه زدن *راوق کردن:پالایش _ _ 📝 @UK_Poem