💢 اول خرداد ۱۳۶۱ در منطقه شلمچه نزدیک خرمشهر پشت خاکریز نشسته بودیم و منتظر تا از میدان مین رد شویم. 🔶 نوجوانی را دیدم که هراسان به دنبال سنگری برای پناه گرفتن می‌گشت. 🔸با تمسخر بهش گفتم: چیه ترسیدی؟ تو عقبه که بودیم در قنوت نماز گریه می‌کردی و "اللهم ارزقنی توفیق الشهادة فی سبیلک" می‌گفتی، حالا اینجا از ترس داری دنبال سوراخ موش می‌گردی که قایم شوی؟! ❇️ جوانک آرام و خونسرد جلو آمد انگشتش را جلوی صورت گرفت و زیر آن‌همه آتش و انفجار گفت: هیسسسسسس حفظ جون در اسلام واجبه، اگر الکی تیر و ترکش بخوری که شهید نیستی👌 🔷 رنگم پرید. تنم لرزید.عحب نکته مهمی گفت. سریع رفتم و پناهی برای خودم پیدا کردم تا الکی شهید نشوم! 🛑 دقایقی بعد وقتی گفتند چندنفر باید به عنوان پیشمرگ‌در میدان مین غلت بزنند تا راه را برای بقیه باز کنند، همان جوانک از جا پرید، یا حسین (ع) گفت و به قلب میدان مین زد. بدن نحیفش روی مین افتاد و منفجر شد❗️ ❇️ پ ن: در این ماه ، با توجه به تاکیدات امام و ولی خویش، مراقب باشیم حداقل مثل آن نوجوان به اوامر ولی خویش عامل باشیم نه پیرو هوس و سلیقه و خواست نفسانی خود❗️ حمید داودابادی ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ 📡 کانال ✅ ویکےشبهہ ✅ در ایتا📲 https://eitaa.com/Wiki_Shobhe