🔰🔰🔰🔰 (بخش سوم) یادمه در دوران دانشجویی یه داستان کوتاه خونده بودم به نام " The rag doll " ، که حالت غلو شده ی همین ماجراست: داستان یه دختری که در یک خونه زندانی شده و مجبورش کرده اند عروسک بسازه ... و اون دختر تمام ناراحتی و اندوهش از این کار اجباری، و آرزوی شدیدش برای آزاد شدن رو در اون عروسکها تزریق میکرد، و آدمها با دیدن عروسکها حس خاصی بهشون دست میداد ... تا اینکه یکی  که گیرندگیش قوی تر بود، پی این احساسش رو گرفت و رفت اون دختر رو پیدا کرد و نجاتش داد و بعد هم اینقدر اون حسها به دلش نشسته بود که اسیر محبتش شد و باهاش ازدواج کرد! ( به جان خودم خارجیه، فیلمفارسی نیست! ) من میگم اگه یه خونه قراره در بهترین حالت خودش باشه و آدمهای اون خونه بهترین حسها رو به هم داشته باشند ... اگه قراره اون خون کانون قلب ساکنانش باشه و تک تک افراد خونه رو به سمت خودش جذب کنه، طوری که هیچ کجا رو به اونجا ترجیح ندن ... و اگه قراره در خونه روحی جاری باشه که بهش هویت بده و افراد رو مشتاق به حضور در اون فضا کنه ، باید برای اون خونه وقت گذاشت و انرژی مصرف کرد ... مهم فقط این نیست که ظاهر خونه مرتب و تمیز باشه، بلکه اگر اون تمیز کردن، نه از سر وظیفه ( مثل خدمتکار، یا حتی خانوم خونه ای که کار رو با اکراه انجام میده)، بلکه با عشق انجام شده باشه،  انرژی در تمام زوایای اون خونه به صورت انرژی پتانسیل ذخیره میشه که ناخودآگاه روی آدمهای اون خونه تاثیر میذاره و اونها رو پایبند و دلبسته اون خونه میکنه ... اینطوری میشه که خونه میشه یه مکان خواستنی که از همه از صبح منتظرن کارشون تموم بشه و بتونن هرچه زودتر با سر خودشون رو بهش برسونن ... از آرامش و انرژیهای اون خونه، اول از همه خود زن بهره مند میشه که بیشتر از همه توی اون خونه ست ... و دیگه مرد از اون خونه گریزان نیست که بخواد به هر بهانه ای دیر بیاد خونه ...  و دیگه اینطور نیست که بچه ها از اونجا فراری باشند و آرامش رو در جاهای دیگه جستجو کنند ... و تزریق این انرژی لطیف از هیچکس جز وجود لطیف زن خونه ساخته نیست، که اصلا برای این محبت کردن و گرمابخشی و " سکینت " خلق شده، و تمام ابزارش رو در اختیار داره  ... اینکه در قرآن درباره شب و خانه و زن تعبیر " سکناً " یعنی آرامبخشی استفاده شده ، اتفاقی نیست ... این " لتسکنوا الیها " که صفت اصلی زن ذکر شده اتفاقی نیست ... زن منبع عظیمی از انرژی هست و زنی موفقه که بتونه به بیشترین حالت ممکن ،این انرژی رو به همسر و فرزندانش منتقل کنه و اونها رو از عطر حضورش سرمست نگه داره ... خونه مادربزرگها رو یادتون بیارین؟ مادربزرگهای واقعی رو میگم ها، که عاشقانه به خونه و زندگیشون میرسیدن و با جون و دل کار میکردن ... نه بعضی از مادربزرگهای نسل اخیر که دیگه ترشیهاشون هم کارخونه ای شده! ... خونه هاشون چقدر سرشار از آرامش و شادی عمیق و کلی حسهای خوب دیگه بود؟ انگار در و دیوار یه بوی دیگه داشت، غذاها یه طعم دیگه داشتن، اصلا هر چیزی که به مادربزرگها مربوط میشد یه جورای خاصی دلنشین بود ... برای همین هم هست که اونها رکن رکین خونه و خورشید گرمابخش خانواده بودند و حتی به فکر کسی هم نمیرسید که وقتی پیر شدن ببره بذاردشون خانه سالمندان  ... برای همین بود که ازشون به عنوان برکت خانواده یاد میشد ...  اونها حتی بعد از مرگشون هم نفوذشون رو در قلب ما حفظ  کردند و حتی خاطره هاشون هم انرژی بخشه ...  اما وقتی کارهای خونه رو کارگری انجام بده که مسلما با ذوق و شوق کار نمیکنه و هدفش فقط اینه که زودتر کارها تموم بشه و دستمزدش رو بگیره ... یا اگه کارهای خونه رو با اکراه انجام بدیم و مدام دنبال از زیر کار در رفتن باشیم ... اگه هی بخوایم دو دوتا چهارتا کنیم که الان من وقتم تلف شد و کیه که قدر من رو بدونه و همین حرفهایی که این روزها نقل زبان خانمهاست ... انرژی مثبت که وارد خونه نمیکنیم  هیچ، شاید چه بسا فضا رو اونقدر دلگیر و مسموم کنیم که بدتر آدمها از خونه فراری بشن ...   مطلب به همین یک مورد ختم نمیشه و موارد مهم دیگه ای هم هست که باید بهشون توجه کرد ... اما فکر کنم دیگه خیلی طولانی شد ... شما فعلا همینهایی که گفتم رو درباره ش فکر کنید، تا بعد برسیم به چند مورد دیگه که به امید خدا در قسمت بعد بهش خواهیم پرداخت ... ** لطفاً قسمت دوم و سوم مطلب را هم مطالعه فرمایید ... (بخش_سوم) 💞تو فقط لیلی باش💞 🆔 @WomanArt