روزهای آخر اسفند
میتواند يادم بیاندازد
كه زندگی همين است
همين روزهای تند و تند دويدنها
بشورها و بسابها
از نو، نو شدنها
با خودم میگویم آدمیزاد هم
موجود عجيبیست
میداند همين چند صباح ديگر
صدای ساز و دهل تحويل سال كه بيايد
و بگذرد دوباره شروع میكند
به آرام شدنها و در خود راكد ماندنها
شلوغ و درهم و شلخته و كثيف كردنها
و هر روز كهنه تر شدنها
اما هنوز مثل هر سال راه خودش را میرود
دوباره از نو برای نو شدن ذوق میكند
و از فكر آمدن فروردين توی دلش
قند آب میشود
گندمش را سبز میكند
هفت سينش را میچیند
و بعد مینشیند كنار قرآن و آئينه
آرزوهای شاد و رنگیاش را
توی ذهنش مرور میكند
كه انگار هنوز هم از لابلای آن همه تاریکی
كه بر زندگی خودش و اطرافيانش
بارها و بارها سایه انداخته است
روزنههای اميد را میبیند
و به آن دلخوش است
خدا اين دلخوشیها را
همين روزنههای کوچک اميد را
از هیچ کس نگیرد كه نگیرد
✧✾════✾✰✾════✾✧