#آخرین_دعا
#راوی_همرزم_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#حسنعلی_هاشمپور
در العماره عراق بودیم جنگ سختی درگرفته بود. من و شهیدحسنعلی هاشمپور فرزند (رضا رجب) با چند نفر از بچه ها دویست متر عقبتر کنار هم نشسته بودیم ولی داشتیم می دیدیم که بچه های رزمنده با نیروهای دشمن درگیر شدند و داشتند جنگ تن به تن می کردند. ما آنجا جزو خط شکنها بودیم. من آن زمان حدود بیست و پنج سالم بود و شهید حسنعلی هاشمپور فکر کنم حدودا ۱۳ یا ۱۴ سالش بود. آن شب حسنعلی به من گفت: اجازه می دهی من دعای توسل آخرم را بخوانم. گفتم: بفرما؛ ولی من درست متوجه منظور حسنعلی که گفت دعای آخرم را بخوانم نشدم. حسنعلی مشغول دعا خواندن شد و همه را دعا کرد. من هم مشغول نگهبانی بودم تا اینکه شب را پشت سر گذاشتیم و نزدیک نماز صبح شد و گروه دیگر جایگزین ما شدند و ماهم رفتیم طرف سنگری که پشت دپو بود تا نماز صبح را بخوانیم. بچه ها رفتند داخل سنگر نماز بخوانند ولی حسنعلی همانجا بیرون سنگر به نماز ایستاد و من هم بخاطر اینکه حسنعلی بیرون سنگر ماند از او خجالت کشیدم به داخل سنگر بروم من هم همانجا کنار حسنعلی به نماز ایستادم.
ادامه دارد....
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398