یک سالی بود در خانه ما بیشتر صحبت از بود، یک روزی گفت: «خانم اگر من شهید شوم چه می­‌کنی؟» گفتم:« خدا را شکر می­‌کنم.» گفت:«اگر جنازه من را بیاورند دست روی صورت من می­‌کشی؟» : «آقا شاید تو سر نداشته باشی.» گفت: «خدا را شکر پیش شرمنده نمی­‌شوم.» گفت: «دستم چه؟» گفتم: «شاید دست هم نداشته باشی.» گفت: «آن زمان هم خدا را شکر می­‌کنم که شرمنده نیستم.» بعد گفتم: «شاید تانک از روی شما رد شود و چیزی از تو باقی نماند.» گفت:« آن وقت پیش ­‌اکبر شرمنده نیستم.» بعد گفت: «اگر جنازه­‌ام برنگردد پیش خانم ­_الزهرا هستم و به عروسم که از سادات است گفت: «شما از خانم فاطمه­ زهرا بخواهید اگر شهید شدم جنازه­‌ام برنگردد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398