http://www.hegmataneh-news.ir/sl/4659 هگمتانه، گروه همه دانا: سرهنگ دوم پاسدار «محمدرضا زارع‌الوانی» که در دومین روز از فروردین سال 61 در همدان به‌دنیا آمد؛ کودکی خود را در محله مالک اشتر کوچه شهید بیک‌محمدی سپری کرد. از کودکی در مسجد امام حسین (ع) اذان و تکبیر می‌گفت‌. در سال 1367 وارد دبستان شهید چمران شد و دوره تحصیلی ابتدایی را گذراند. در مواقع فراغت و حتی در مواقع تحصیلی یک شیفت درس می‌خواند و شیفت دیگر در نانوایی نزدیک خانه کار می‌کرد. با وجودی که یک شیفت کار می‌کرد ولی مربیانش از تحصیل او راضی بودند و یک سوم مزد کارکرد خود را صدقه می‌داد و با مابقی برای پدر و مادر و خواهران هدیه می‌گرفت. دوران متوسطه خود را از مدرسه امام حسین(ع) واقع در خیابان چرم‌سازی آغاز کرد. موقعی که قرار شد ساختمان مسجد را توسعه بدهند محمدرضا یکی از افرادی بود که تمام وقت آزاد خود را در مسجد برای کمک کردن می‌گذراند و بعضاً شبها را هم در مسجد می‌ماند. در اکثر مراسمات دعای توسل سه شنبه شبها و دعای کمیل شبهای جمعه شرکت داشت. در سال 1378 یکی از افراد مؤسس پایگاه شهیدان صفتی و سماواتی در مسجد امام حسین(ع) بود. پس از گذراندن دوران متوسطه پیش دانشگاهی، در کنکور شرکت کرد و در دانشگاه پیام نور ملایر در رشته حقوق پذیرفته شد. مراحل ثبت‌نام دانشگاه را که انجام داد خبر رسید در دانشگاه افسری امام حسین تهران پذیرفته شده؛ برای گذراندن دوره آموزشی به تهران رفت، در حین اتمام دوران آموزشی بود که به محمدرضا خبر رسید که پدرش دار‌فانی را وداع گفته و اولین حرفی که از او شنیده می‌شود انالله و اناالیه راجعون است. بعد از پدر مسئوولیت سخت زندگی را به دوش گرفت؛ مسئوولیت مادر و خواهر. همه اسباب و وسایلش را جمع کرد که برای همیشه به همدان بیاید. اما یک دل آن در خانه بود و یک دل در دانشگاه افسری؛ گویی هدفش را فقط در دانشگاه و در تهران جستجو می‌کرد. به مادرش گفت به خاطر شما به همدان می‌آیم که کلاً همدان بمانم. ولی سخت غمگین و دلش دانشگاه امام حسین (ع) بود. مادرش هم به او گفت: من راضیم که شما در تهران بمانی! و همین شد که او در آنجا ماندگار شد و همانطور که در وصیتنامه هم ذکر کردند تنها عذاب وجدان زندگی‌شان همین بوده که از تنهایی و دوری خواهر و خانواده داشتند. بعد از یکی دو سال که دوره ‌دانشگاه افسری تمام شد، دوستانش برگشتند اما او برنگشت. محمدرضا برای دوره صابرین انتخاب شده بود و هما‌ن‌جا ماند. سرانجام در تاریخ95/7/7 و در ایام محرم حسینی در حفظ و حراست از حرم حضرت زینب(س) و کمک و تقویت جبهه مقاومت اسلامی در سوریه به شهادت رسید. او بعد از شهیدان قاضی‌خانی، سردار حاج حسین همدانی، مجید صانعی، مجتبی کرمی، میلاد مصطفوی، محسن فانوسی، مرتضی ترابی‌کمال، حیدر ابراهیم‌خانی و سعید شاملو دهمین شهید مدافع حرم و بعد از شهیدان «رسول حیدری» و «علیرضا شمسی‌پور» دوازدهمین شهید برون مرزی استان بعد از دفاع‌مقدس است. *خصوصیات اخلاقی شهید از زبان فرمانده پایگاه بسیج مقاومت شهیدان صفتی وسماواتی: در مسائل مالی بیش از حد دقیق و سالم بود. و کلیه مسایل مالی کارهای گروهی رو اعم از کانون، تیم فوتبال تشکیلی، پایگاه، هیأت رو به وی سپرده و انجام می‌داد. در سال 75 اولین مراسم شهدای محل را با تلاش شبانه روزی اقا رضا و دوستان جرقه زده و هم اکنون هم این مراسم سالیانه برگزار میشه. به شهدا عجیب علاقه داشت عاشق امام رضا علیه السلام بود در اردو‌ها کاملا بی ریا در کنار اشپز و خدماتی‌ها کمک شایان می‌کرد. دوستاش همیشه بهش میگفتن "رضا اخلاص" هیچکس نمیتونه بگه رضا جان حتی واسه یه ثانیه اونو آزرده خاطر کرده. در رفاقت وفادار بود حتی تا روزی که سوریه بره باز بمن به عنوان بزرگترش زنگ می‌زد و الکی احوالپرسی می‌کرد و منم نمی‌دونستم که داره سوریه میره... ولی گویا داشت خداحافظی می‌کرد ازم هیچوقت دیانت و اخلاصش و تبلیغ نمی‌کرد همه چیزش در خفا و نزد خداش بود. تا روز شهادتش نزدیکترین دوستاش و خانوادش نه از درجات نظامی اش خبر داشتیم نه از مسوولیتش... هیچکس نمیدونست فرمانده گردان صابرینه...