همسفران دیار طغرالجرد
  🌹🌹 #قسمت صد و هشتم(کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگی نامه سردار شهید، جانباز حاج حسن
  🌹🌹 صد و نهم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) نامه سردار شهید، جانباز حاج حسن رشیدی [ قسمت چهل و ششم ]  : خود نوشته‌های شهید🌷 و زمان مَد هم احتمال اینکه غواص های عراقی از طریق نهرها بیایند وبه منطقه نفوذ کنند، وجود داشت. من شب‌ها از ساعت دوازده تا نماز صبح، اکثراً به پست ها سرکشی می‌کردم تا نیروها اطمینان خاطر بیشتری داشته باشند. روزها هم به تمام نهرهای اروندکنار ازجمله نهر علی شیر و نهر حاج محمد، سر می زدم و تا انتهای نهر بلامه می رفتم. شهید حاج اکبر بختیاری به مرخصی رفت و در غیاب ایشان با شهید علی شفیعی، کارهای ایشان را انجام دادیم تا اینکه شهید بختیاری از مرخصی آمد و راننده ای هم به نام حاج محمود مفیدی همراه خود آورد.  مدتی آنجا بودم تا اینکه شهید حسین تاجیک که در هور بود، شنیده بود که من طرف های اروندکنار هستم. به یکی از برادران پیغام داد که: «اگر حاجی بختیاری اجازه می دهد، نزد من بیا». من هم با شهید بختیاری صحبت کردم و با گرفتن موافقت ایشان به منطقه‌ی هور رفتم.  با شناختی که از قبل نسبت به یکدیگر داشتیم، کارم را شروع کردم و در کمترین زمان، توانستم به منطقه آشنایی پیدا کنم. تعدادی از بچه های زرند و آشناها که آنجا بودند، از آمدن من خوشحال شدند.  چون هر شهرستان، گردانی تشکیل داده بود و آن گردان را به نام شهرستانش می شناختند، من هم در سر می پروراندم که شهر زرند نیز گردانی رزمی داشته باشد. پس از مدتی که با شهید تاجیک بودیم، او از آن منطقه رفت و تعدادی از نیروها که بعضی هایشان از شهر زرند بودند، برای حفظ خط مقدم هور، در آنجا ماندند. همان سال گردان وحدت که از برادران اهل تسنن و ایرانشهری بودند، به جبهه آمدند و شهید بزرگوار، حاج قاسم میرحسینی، آن‌ها را به خط پدافندی هور آورد و به من گفت: « مسئولیت نیروها به عهده شما می‌باشد». من به شوخی به ایشان گفتم: « برادر میرحسینی، اگر حقی باشد، متعلق به شماست. شما سیستانی هستید این ها هم بلوچ ایرانشهری». شهید میرحسینی به من گفت: «برادر رشیدی، جدی می گویم. خصوصیات شما طوری است که با هر نیرویی می ‌توانی کار کنی و از عهده ی این ها هم بر می آیی. مسئولیت گردان را بپذیر».  فرمان ایشان را پذیرفتنم و مدتی در هور با این نیروها کار کردم تا ماموریتشان به پایان رسید. مقر گردان از منطقه طبور که حدود ۵۰ کیلومتر در آب پیش می رفتی، به نقطه ای می رسیدی که مثلاً مقر گردان در آنجا بود. منطقه‌ی هور هم پوشیده از نی بود که نی ها حدود ۳ تا ۴ متر، سر از آب بیرون آورده بودند.  در بین آن‌ها جاهایی وجود داشت که نی نروییده بود. ما با کنار هم گذاشتن چند تا از پل های کائوچویی که هرکدام به طول دو متر و عرض یک متربودند، جای چادر گروهی یا سنگر یا محل نگهداری مهمات می ساختیم. این کار به‌صورت پراکنده و در بعضی جاها، کاملاً داخل نیزارها انجام می‌شد که دشمن از بالا وبه وسیله هواپیما هم نمی‌توانست عکسبرداری کند یا محل نیروها و نقطه های استقرار را شناسایی کند.    هرچه فکر می‌کنم می بینم، وجودم در پشت جبهه از این جا باارزش تر است!!! هر فردی که برای اوّلین مرتبه با قایق می آمد و روی پل پیاده می‌شد، با حرکت پل، دچار ترس می‌شد. روزی یک روحانی از استان آمد و گفت که در قسمت فرهنگی آموزش و پرورش کار می‌کند و از طریق ستاد تبلیغات اعزام شده که پانزده روز در سنگر نیروها، روی آب بماند و ... ادامه دارد... منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷 https://eitaa.com/Yareanehamra