بهترين روزهاى كنار هم بودن سر تاسر اطاق را رختخواب پهن مى كرديم و رديفى مى خوابيديم خواب كه نه تا صبح صداى خنده هامون كل حياط را پر میكرد اصلا آدم استرس و فكر وخيال را فراموش مى كرد. صبحونه و ناهار و شام رو تو ايوان ميخورديم چه لذتى داشت چقدر دوست داشتم اين خانه و آرامشش تو زندگيم هميشگى بود ولى مى دونستم كه نيست و بايد با خاطراتش زندگى كنيم. خدا کنه تو همه ی خونه ها‌ از این جنس شادی ها بازم باشه😍 ‌‎‌╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲