سخت است که معتاد نگاهی شده باشی دیوانه ی چشمــان سیاهی شده باشــی اینکــه پســر رعیت ده باشی و آنوقت- دلداده ی تک دختر شاهـی شده باشـی در پیچ و خم عشق به سختی به در آیی - از چاله،، ولی راهی چاهی شده باشی از دور تو را محکم و چون کوه ببینند در خویش شبیه پر کاهی شده باشی مانند دلیری که به دستش سپری نیست بازیچه ی دستان سپاهی شده باشی یـک عُمر بجنگی و در آخــر نتوانـی - تا نااامزد آن که بخاهی شده باشی سخت است که ماه تو سراغ تو نیایـد آنگاه که در حوضچه ماهی شده باشی