کافه شعر و ادب
آنان که لاف ، پیش شه لافتی زدند تا چشمشان به هیبتش افتاد ، جا زدند یک اخم مرتضی علی و
بدون اذن مولایم قصیده جان نمی‌‌گیرد که بی عشق علی این واژه ها سامان نمی‌گیرد علی اعجاز و آیات حقیقی پیمبر بود دلیل وحی قران هم فقط توصیف حیدر بود ابوذرها و قنبرها مرید عشق پاکش شد کسی که خانه کعبه نخستین سینه چاکش شد منور می‌شود شمس و قمر با نور چشمانش تمام کهکشان ها ذره ای بر روی دامانش به خاک پای حیدر می‌کشد جبریل بالش را تبرک می‌کند آدم به یاد او خیالش را به جز زهرا کسی با عشق خود همپای مولا نیست به جز حیدر کسی در این جهان همتای زهرا نیست امیر المومنین نور مبین حبل المتین حیدر امام المتقین یعسوب دین حق الیقین حیدر به میدان می‌رود اما هماوردی نمیبیند میان لشکری از دشمنان مردی نمیبیند به تنهایی کفایت می‌کند او کل لشکر را برای دست گرمی می‌کند از جای خیبر را نمی گویم من شاعر که پیغمبر مکرر گفت میان جمع و جنگ و بستر و بر روی منبر گفت علی بعد نبی تنها ولی و مقتدای ماست اگر موسی رود از قوم هارون پیشوای ماست 🌴💙🌴