جمعه را چشم و دلِ منتظرِ مانده به راه جمعه را تَنگِ غروبِ دلِ من می‌فهمد ریز‌ریز‌ست ولی نم‌نم باران دارد جمعه را سعی در ابرازِ مِحن می‌فهمد جمعه را کرده دوهشیار و دو دیوانه و مست جمعه را لرزه‌ی افتاده به تن می‌فهمد می‌تنی پیله به دورِ خودت از غصه و غم جمعه را حالتِ پروانه شدن می‌‌فهمد چینیِ نازک دل خورده ترک، واویلا جمعه را سیلی خورده به دهن می‌فهمد ناگهان وقت غروب‌ست خدا رحم کند جمعه را نقطه‌ی‌ پایانِ سخن می‌فهمد دلِ صد پاره‌ی عاشق شده‌ی بی‌تابی جمعه را بغضِ فروخورده‌ی من می‌فهمد