🌴 #یازینب...
وقتی که با نان و نمک افطار می کرد علی تو خونه ی دخترشه اما دلش یه جای دیگه است. وقتی که با نان و نم
بابا بعدعمری اومدی خونم،یه شب افطار کن.چرا لب به غذا نمی زنی؟ دخترها خوب می فهمند من چی می گم. دختر وقتی باباش می آد خونه می خواد تمام عالم رو تو سفره جلو باباش پهن کنه.اما این بابا با همیشه و هر شب فرق می کنه. حال دیگه ای داره علی امشب. یا اباعبدالله من میگم باز امیرالمؤمنین دو سه ساعت با دخترش بود.باز لااقل دو لقمه با دخترش غذا خورد. رقیه تا چشم باز کرد دید آتیش همه جارو گرفته،گفت:بابام کجاست بی خداحافظی رفت؟ بگذرم، اینها تلنگره که تو اشکت بیاد،روزیه ...😭