دور خانم میگشت کسی جرات نکنه سمت بی بی بیاد فرمود زینب جان خیلی مواظب یادگارِ برادرم باش ، حضرت با طناب دستِ عبدالله رو بست به دست خودش .. 😭
گریه میکرد میگفت همه رفتن من موندم ،😭
عمه رو کشید تا بلندی یا به قولی آورد بالای تل زینبیه گفت عمه ببین😭
ریختن سر عمو..😭
عمو حسین..😭
عمه جان ببین..😭
دید عمه خوب حالش بهم ریخت سریع دستشو باز کرد والله لا افارغ عمی... 😭
عمه تو بدون من یه لحظه هم از عمو فارغ نمیشم...😭
عمو حسینم 😭 عمو حسینم...😭
فدات بشم الهی 😭
امان از دل زینب...😭