🥀 مداحی بلند شد اخ بازم همون حال هوایی حسینی چه مداحی قشنگی بود "یاس میـگوید حسین احساس میگوید حسین مست میگوید حسین سر مست میگوید حسین شیر میگوید حسین شمشیر میگوید حسین کودک لب تشنه بی شیر میگوید حسین ..." پشت دسته راه میرفتم چه حسی بود اشک از چشمم میومد و حالم دگرگون شده بود "یاحسین" تو دلم شروع کردم سلام کردن به امام حسین اسلام علیک یا ابا عبدالله اسلام علی حسین وعلی علی بن حسین و علی اولاد الحسین وعلی اصحاب الحـسیــن نمیدونستم کجا میرم هیچ کس واسم مهم مبود انگار من بودمو حسین من بودم،علی اصغر بی شیر من بودم، زینب صبور من بودم ،عباس علی من بودمو علی اکبر حسین اشکام نمیزاشت جلو چشممو ببینم انگار تو واقعه عاشورا بودم انگار میدیدم سر حسینو بریدن انگار زینب(س) و میدیدم که بر سر و صورتش میکوبه واویلاااا یهوهمه جا دور سرم چرخید و خوردم زمین همه چادرم خاکی شد یه چیزی یادم امد "چادرم سوخته اما به سرم هست هنوز " ای وایی رقیه جانم چی شد ای هیهات چند تا از خانما میخواستن بلندم کنند اما نمیخواستم پاشم پاشم که چی ،بشنومصدا درد دختر حسین میکشیدند روی خاک دخترش را ای وااای ای وااای حسیـن *ادامه دارد...