مگر می شود زندگی مارا بهم ریخته افریده باشد، خدای دانه های انار همه ما یک وقتایی درگیر یک سری مسائل از زندگی میشیم که حس کنیم هرچی انرژی جسمی و روحی داریم داره کم میشه، اصلا به جایی میرسیم که دلمون میخواد فقط زمان بگذره و اون روزها تمامش، یکی موسیقیشو زیاد میکنه تا حالشو خوب کنه، یکی نقاشی میکنه، یکی با دوستش درودل میکنه، یکی کلاس رقص میره و... اما بازهم احساس ارامش نداره، فکر میکنه فقط در لحظه حالش خوب شده و دوباره همچیز براش تازست. همه ما گاها دنبال یک ارامش و شادی پایداریم، چیزی که موقتی نباشه. بتونیم روش حساب کنیم، یک شادی از نوع ابرار، اینکه اون لحظه بجای اینکه دنبال خوب کردن حال خودت باشی، حال دیگران را خوب کنی اون وقت میبینی چقدر انرژی مثبت تو زندگیت برمیگرده و حال خودت خوب میشه. مثلا لباسی که شخصی مدت هاست آرزشو داره ولی شرایط خرید نداره را براش خرید میکنی. شاید زنگ بزنی احوال دوستی را بپرسی که بیمار و یا فامیل پیری که با تماس تو خوشحال میشه. یا لباس هایی نیاز نداری را کنار میزاری و به شخصی بش نیاز داره میدی. شایدم با کودکی بازی کنه که از ته دل خوشحال بش و قهقه بزن و لابه لای خنده هاش برات دعا کن. یا پای درد ودل شخصی بشینی و کمک کنی مشکلاتشو حل کنه. ما به اندازه ارزوهایی برای یکدیگر داریم و اجابت میکنیم اجابت میشویم.