⚠️حق الناس ریز و درشت ندارد!! بعد از سکته مغزی، آزادانه از فضای بیمارستان خارج شدم. خیلی حس خوبی داشت. به آسمانها رفتم و باغی را دیدم که شبیه آن در دنیا وجود نداشت. نمیدانم چگونه زیبایی و طراوت آنجا را بیان کنم. هنگام ورود دو نفر مأمور با مهربانی مرا تحویل گرفتند. به من گفتند: برای ورود به اینجا ابتدا نمازهایت را بررسی میکنیم، بعد گفتند: خیلی مورد تأیید نیست زیرا در نمازت حضور قلب لازم را نداشتی. با نگرانی به آنها نگاه کردم! یکی از آنها گفت: بخاطر امیدت به رحمت خدا، نمازهایت را قبول می‌کنیم، اما با حق الناس چه کنیم؟! من خوشحال بودم که به گمان خودم خیلی به حق الناس توجه داشته‌ام، اما طوماری را در مقابل من قرار دادند. نفس در سینه ام حبس شد! چیزهایی در نامه اعمال من نوشته شده بود که اصلاً فکر نمی کردم حق الناس باشد!! مثلاً یک مورد عجیبی که خوب به یادم مانده مربوط به مکالمه با موبایل بود؛ یک بار به دوستم گفتم گوشی همراهت را بده تا به خانه زنگ بزنم یک دقیقه کار دارم. گوشی را گرفتم و از آنها دور شدم و زنگ زدم اما به جای یک دقیقه چهار دقیقه صحبت کردم. بعد هم گوشی را به او پس دادم. به من گفتند: چرا به دوست خودت نگفتی که سه دقیقه بیشتر حرف زدی؟! موارد اینگونه بسیار زیاد بود. به آن دو مامور گفتم: چه کنم؟ اگر اینگونه باشد خیلی گرفتار خواهم بود. اما یکباره پیاده روی اربعین را نشانم دادند، به من گفتند: آقا اباعبدالله تو را شفاعت کردند نه اینکه حق الناس تو بخشیده شده، بلکه عمر دوباره به تو می‌دهیم تا این موارد را جبران کنی، درست در همین لحظات بود که به بدنم برگشتم 📕کتاب تقاص. اثر گروه شهید هادی