كذب الزاعمون ان عليا لن ينجى محبه من هنابقد و ربى دخلت جنه عدن و عفالى الاله عن سيئاتىفابشروا اليوم اوليا على و تولوا الوصى حتى المماتثم من بعده تولوا بنيه واحد بعد واحد با الصفات
آنان كه پنداشتند كه على (عليه السلام) دوستانش را از سختيها، نجات نمىدهد، دروغ مىگويند، آرى سوگند به پروردگارم هم اكنون به بهشت عدن وارد شدم و خداوند همه گناهانم را بخشيد
پس بشارت دهيد دوستان على (عليه السلام) را كه تا آخر عمر، در راستاى ولايت و محبت على(ع)، وصى رسول خدا(ص) حركت كنند، و بعد از او در راه ولايت پسران آن حضرت، يكى پس از ديگرى با توجه به صفات امامت كه دارند، قدم بردارند.
سپس گفت: گواهى مىدهم كه معبودى جز خداى يكتا نيست، و به حق، محمد رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) است، و به حق على (عليه السلام) امير مومنان است... اين ماجرا به گوش مردم رسيد، دوست و دشمن براى تشييع جنازه سيد حميرى، اجتماع كردند.
سپس حسين بن عون گفت: من با اين دو گوش خود شنيدم و گرنه هر دو گوشم كر گردند كه امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) فرمودند:
بر روحى كه از جسد خود جدا مىشود حرام است جدا شود مگر اين كه پنج تن، حضرت محمد(صلى الله عليه و آله و سلم) و على (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليه) و حسن (عليه السلام) و حسين (عليه السلام) را بنگرد به گونهاى كه چشمش روشن گردد (اگر از پيروان آنها باشد) يا چشمش داغ شود (اگر از مواليان آنها نباشد).(30)
13- امكان نجات ناآگاهان غافل در لحظات آخر عمر
معاويه بن وهب (يكى از شاگردان امام صادق (عليه السلام) مىگويد: سالى با كاروانى به سوى مكه براى انجام حج حركت كرديم، پيرمردى، خداپرست و اهل عبادت، همراه ما بود ولى شيعه نبود (و اطلاعى از آن نداشت) و نماز خود را در مسير راه (طبق مذهب اهل تسنن) تمام مىخواند، او در يكى از منزلگاهها، بيمار شد، من به برادر زادهاش كه در آنجا بود گفتم: كاش مذهب شيعه را به عمويت در اين لحظات آخر عمرش، پيشنهاد مىكردى شايد خدا او را نجات دهد.
همه همراهان ما گفتند: بگذاريد آن پيرمرد به حال خود بميرد زيرا همين حال كه دارد خوب است، ولى برادر زادهاش تاب نياورد، سرانجام به پيرمرد گفت: عمو جان! همانا مردم بعد از رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) جز عده كمى، مرتد شدند على بن ابيطالب (عليه السلام) همچون رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم)، اطاعطش لازم بود، و بعد از رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) حق و طاعت از آن او بود.
آن پيرمرد نفسى كشيد و فرياد زد و گفت: من هم بر همين عقيده، هستم و هماندم جان داد.
پس از چند روزى به حضور امام صادق (عليه السلام) رسيدم، يكى از همراهان بنام على بن سرى، ماجراى لحظات آخر عمر آن پيرمرد را به عرض آن حضرت رسانيد.
امام صادق (عليه السلام) فرمود: هو رجل من اهل الجنه
او از اهل بهشت است
على بن سرى عرض كرد : آن شخص جز در آن ساعت آخر عمر، اطلاعى از مذهب تشيع نداشت آيا در عين حال از اهل بهشت است؟
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
فتريدون منه ماذا؟ قد دخل و اللّه الجنه
از او چه چيز ديگر مىخواهيد؟ سوگند به خدا، او وارد بهشت شده است(31)
بنابرين طبق روايات چه بسا انسانها با تلقين و دعوت، موجب نجات انسانهاى ناآگاه در لحظات آخر عمر گردند پس نبايد از اين امور غافل بود.
14- ملاقات صميمانه عزرائيل با مومن
روايت شده، عزرائيل براى قبض روح بندهاى از بندگان مومن و صالح خدا با او ملاقات كرد، پس از سلام گفت،: من كارى با تو دارم كه مىخواهم كنار گوشت بگويم، او سرش را نزديك آورد، عزرائيل به او گفت: آمدهام جانت را بگيرم
مومن: خوش آمدى و مدتها مشتاق ديدارت بودم.
عزرائيل: اگر كار و حاجتى دارى انجام بده.
مومن: هيچ حاجتى جز ملاقات با پروردگارم را ندارم.
عزرائيل: چگونه جانت را بگيرم.
مومن: آيا اجازه اختيار دادن را به من دارى.
عزرائيل: آرى، خداوند در مورد مومن، چنين اجازهاى به من داده است.
مومن: بگذار وضو بگيرم و سپس مشغول نماز شوم، در حال سجده جان مرا بگير.
مومن مشغول نماز شد و عزرائيل در حال سجده، روح او را قبض كرد.(32)
15- رسيدن پاداش به مومن پرهيزگار، در همان لحظه مرگ
على بن حمزه مىگويد: دوستى داشتم، در عين اينكه شيعه بود، مدتى كارمند و منشى دربار بنى اميه شد، تا اينكه به من گفت: از امام صادق (عليه السلام) اجازه بگير، تا به محضرش برويم، من اجازه گرفتم و با او به حضور امام صادق (عليه السلام) رفتيم، او به امام (عليه السلام) عرض كرد: من مدتى از كارمندان بنىاميه بودم، از دنياى آنها ثروت بسيارى بدستم آمد، و از بازخواست الهى، غافل بودم، اكنون پشيمانم، چه كنم؟
امام صادق (عليه السلام) فرمود: اگر بنى اميه كسانى را براى منشى گرى و نويسندگى نداشتند، بيت المال به سوى آنها آورده نمىشد، و آنها بال و پر نمىگرفتند، و حق ما را پا مال نمىكردند.