عالم برزخ در چند قدمى ما محمد محمدى اشتهاردى - ۱۰ - 35- طبق نور، و بهره‏مندى مردگان از اعمال نيك فرزندان‏ يكى از وارستگان به نام ابوقلابه مى‏گويد: همسايه‏اى داشتم مدتى بود از دنيا رفته بود، و تنها يك پسر از او باقى مانده بود و او هم ناصالح بود. شبى از شبها در عالم خواب ديدم، به قبرستان رفتم، مشاهده كردم قبرها شكافته شده، و مردگان از قبرها بيرون آمده‏اند و در پيش روى هر كدام طبقى از نور گذاشته شده، و آنها به خاطر آن طبق نور، شادمان هستند، در اين ميان ناگهان چشمم به همسايه‏ام افتاد، ديديم طبق نور در پيش روى او نيست، علت آن را پرسيدم، در جواب گفت: اين مردگان هر يك پسر صالح و دوستان و آشنايان صالح دارند، كه نثار آنها، صدقه مى‏دهند يا دعاى خير مى‏كنند، ولى من يك پسر دارم و او نيز ناصالح است و در فكر من نيست، از اين رو از طبق نور، محروم شده‏ام، و به همين جهت در نزد اين مردگان كه همسايه من هستند، خجالت مى‏كشم،. ابوقلابه مى‏گويد: هنگامى كه از خواب بيدار شدم، و نزد پسر همسايه رفتم ، و ماجراى خوابم را براى او تعريف كردم، آن پسر، تحت تاثير قرار گرفت، و نزد من توبه كرد، و همواره به عبادت خدا مشغول گرديد، و به ياد پدر، صدقه مى‏داد و براى او طلب آمرزش و دعا مى‏كرد. پس از مدتى، باز همان خواب را ديدم كه مردگان از قبرها بيرون آمده و در پيش روى هر كدام، طبق نورى قرار دارد، اين بار همسايه‏ام را نيز ديدم كه در پيش رويش طبقى از نور كه روشنتر از همه طبق‏ها بود قرار دارد، به من رو كرد و گفت: اى ابوقلابه! خدا به تو جزاى خير عنايت كند، كه پسرم را هدايت كردى و مرا از آتش و خجالت همسايگان، نجات دادى. (201) به اين ترتيب، مردگان از اعمال نيك و صدقاتى كه در دنيا نثار روحشان مى‏شود، بهرمند مى‏گردند. 36- آثار شادى بخش قرائت قرآن و دعا، براى مردگان‏ بانوئى به نام باهيه از زنان وارسته و باكمال بود، او هنگام مرگش سر به آسمان بلند كرد و گفت: اى خداى من! اى ذخيره من، اى مورد اعتماد من در زندگى و بعد از مرگ، هنگام مرگ تنها نگذار، وحشت قبر را از من دور ساز. او از دنيا رفت، پسرش هر شب و روز جمعه، كنار قبرش، مى‏رفت، قدرى قرآن مى‏خواند و سپس براى او دعا و طلب آمرزش مى‏كرد، و همچنين براى اهل آن قبرستانى كه مادرش در آن، دفن بود، دعا و استغفار مى‏نمود. آن پسر، شبى مادرش را در خواب ديد و احوال او را پرسيد، مادر گفت: پسر جان! مرگ، داراى سختى‏هاو دشواريهاى جانكاه است، ولى من هم اكنون بحمداللّه در برزخى هستم كه فرش شده، و با ريحان بهشتى خوشبو گشته و متكاهاى بهشتى در آن نهاده شده است. پسر گفت: مادر جان ! چه حاجتى دارى؟ مادرگفت: پسرم! هرگز در شب و روز جمعه، از زيارت ما و ديدار در كنار قبر ما، دريغ نكن، هنگامى كه تو كنار قبرم مى‏آئى و قرآن و دعا مى‏خوانى، بسيار شاد مى‏شوم، آن هنگام كه به سوى قبر من مى‏آئى، مردگان مرا مژده مى‏دهند و مى‏گويند: اى باهيه ! پسرت به سوى تو مى‏آيد، من از مژده آنها شاد مى‏گردم، مردگانى كه در اطراف من هستند، نيز شاد مى‏شوند. آن جوان (پسر باهيه) هر شب و روز جمعه كنار قبر مادرش مى‏رفت، و پس از تلاوت، چند آيه از قرآن، و دعا كردن، مى‏گفت: انس اللّه وحشتكم، و رحم غربتكم، و تجاوز عن سيئاتكم و تقبل حسناتكم: خدا وحشت شما را با اونس خود، برطرف سازد، و به غريبى شما رحم كند، و از گناهانتان بگذرد، و نيكى‏هاى شما را بپذيرد. آن جوان گفت: شبى در خواب ديدم، جمعى نزد من آمدند و گفتند ما اهل قبرستان هستيم، آمده‏ايم از شما تشكر كنيم، و تقاضا كنيم كه قرائت قرآن و دعا كنار قبر ما ادامه دهى و قطع نكنى. (202) خدايا! سختى‏هاى هنگام جان دادن را بر ما آسان و گوارا گردان! امام (عليه السلام) و اولياء خدا در اين لحظه خطير به فريادمان برسان! پروردگارا! عذاب قبر، و دشواريها و فشارهاى عالم برزخ را از ما دور كن! و ما را براى فراهم نمودن بهشت برزخى، آماده و موفق ساز! 37- نقش استغفار دوستان، در نجات گرفتاران در عالم برزخ‏ علامه حاج ميرزا حسين نورى (رحمة الله عليه) صاحب مستدرك از يكى از علماى وارسته عصر خود، ملا ابوالحسن چنين نقل مى‏كند كه او گفت: دوستى از علماى ربانى و وارسته به نام آخوند ملا جعفر داشتم، در زمان او، بيمارى واگير طاعون آمد، و افراد بسيارى بر اثر آن مردند، گروه بسيارى كه در معرض مرگ بودند، آخوند ملاجعفر را وصى خود قرار دادند، و از دنيا رفتند، آخوند ملا جعفر اموال آنان را جمع نمود تا به مصرف شايسته برساند، ولى هنوز آن اموال را به مصرف نرسانده بود، خودش نيز دار فانى را وداع كرد و آن اموال حيف و ميل شد (گويا او در مصرف آن اموال، كوتاهى كرده بود، از اين رو با بار سنگين مسئوليت، اجل فرا رسيد و در كام مرگ افتاد).