🔴 *سرگذشت ارواح در عالم برزخ( قسمت 24)*
🌹 *نیک گفت:بهشتی که روز قیامت برپا خواهد شد شامل هشت دروازه هست، یکی مربوط به پیامبران و صدیقین،*
*یکی برای شهدا و صلحا،*
*دیگری برای مسلمانانی که بغض و دشمنی با اهل بیت نداشتد*
*و پنج دروازه هم برای شیعیان و دوستداران اهل بیت میباشد.*
🌼 *وادی السلام آیین ی ضعیف و قطعه ی کوچکی از بهشت است...*
🌱 *آنگاه به یکی از مسیرها اشاره کرد و گفت: مسیر ما این است،عجله کن برویم.*
*چیزی نرفته بودیم که نسیم روح بخشی وزیدن گرفت و هوای معطر و نسیم لطیفی را استشمام کردم.*
🌷 *صورت زیبای نیک را که شاد و خندان بود جلوی صورتم دیدم و با تعجب گفتم: چه شده که اینگونه مرا نگاه میکنی؟*
🌼 *نیک با شادی گفت: این بوی خوش بهشت است که از سوی وادی السلام وزیدن گرفته*
💥 *و نشان از این است که به مقصد نزدیک شده ایم و من باید بروم.*
♨️ *ناگهان خنده از صورتم محو شد و با اضطراب پرسیدم کجا بروی؟مگر قرار نیست من و تو با هم باشیم؟؟*
🔆 *نیک لبخندزنان گفت: چرا ترسیدی؟ قرار نیست از هم جدا شویم بلکه من باید زودتر از تو بروم و دار السلام را که برایت در نظر گرفته اند آماده سازم.*
✅ *با خوشحالی پرسیدم: دارالسلام کجاست؟*
*نیک گفت: هر مومنی در دار السلام جایگاهی دارد که خانه ی امن و اسایشگاه اوست و آن منزل همان دارالسلام است.*
✨ *از شادی وجودم لبریز شد. لبخند زنان گفتم: من چه کنم؟ صبر کنم تا برگردی؟ نیک همان طور که به راه افتاده بود گفت:*
*تو آهسته به راهت ادمه بده وقتی نزدیک دروازه رسیدی مرا خواهی دید. نیک به سرعت دور شد و من آرام به راهم ادامه دادم تا اینکه کم کم دروازه های وادی السلام مشخص شد.*
💥 *سرعتم را بیشتر کردم.صبرم را از دست دادم و شروع به دویدن کردم. ناگهان گروهی از ملائکه را دیدم که پرواز کنان به پیشوازم آمدند.*
❄️ *به احترام آنها ایستادم.*
🍀 *همگی بالای سرم قرار گرفتند و گفتند: سلام بر تو ای بنده ی خوب خدا،بهشت و راحتی بر تو مبارک باد.*
🌻 *من در جواب گفتم: خدا را سپاس که مرا از نعمت بهشت بی بهره نکرد.فرشتگان خداحافظی کردند و رفتند .*
🌳 *من هم با سرعت بیشتری به راهم ادامه دادم تا سر انجام به دروازه ی دار السلام رسیدم...*
🔵 *مراسم استقبال*
🔶 *وقتی چشمم به درون وادی السلام افتاد؛ ناخوداگاه از حرکت ایستادم و غرق دیدن آن منظره ی باورنکردنی شدم...*
♻️ *نمیدانم چه مدتی در آن حال بودم که ناگهان دستی به شانه ام خورد. رویم را برگرداندم نیک را دیدم که لبخند زنان به من نگاه میکرد.*
💟 *از اینکه او را دوباره کنار خودم میدیدم خوشحال و ذوق زده شدم و او را در آغوش کشیدم.*
🔅 *نیک گفت: گروهی از مومنین به استقبالت آمده اند.*
🌟 *:از نیک جدا شدم و گروهی از مومنین را دیدم با صورتهای خندان کناری ایستاده بودند.وقتی به انها رسیدم همگی سلام کردند و خوش آمد گفتند. من هم تک تکشان را در آغوش کشیدم و تشکر کردم.*
❄️ *بعد از آن ،یکی از مومنین حال برادرش را پرسید، گفتم : هنوز در مزرعه ی دنیا مشغول کشت اعمالش است.*
⚡️ *دیگری از فلان شخص سوال کرد،گفتم :*
*او سالها قبل از آمدن من به عالم برزخ،دنیارا ترک گفته بود.*
*شخص سوال کننده سرش را بزیر انداخت و گفت:خدا به فریادش برسد.*
*گفتم چرا چی شده؟ گفت: آخر او هنوز به اینجا نیامده است.*
☄ *فهمیدم که آن شخص یا در راه گرفتار شده یا در وادی العذاب است...*
🍃 *پس از ان مومنی جلو آمد و از احوال یکی از ستمکاران*🔥 *پرسید،گفتم او هنوز زنده است و مشغول ظلم و ستم به مردم...*
*مومن گفت : نگران نباش. خداوند از روی خیر و مصلحت به کافران و ظالمان طول عمر نمیدهد بلکه با این کار زمینه ی گناه بیشتر را برایشان فراهم میکند تا بعد از مرگ عذاب دردناکش را به انها بچشاند...*
🌸 *در این هنگام مراسم استقبال تمام شد و آنها آماده ی رفتن شدند. من که به آنها انس گرفته بودم*
*دوست نداشتم از ایشان جدا شوم ولی نیک گفت: نگران نباش،باز آنها را و حتی سایر مومنان را ملاقات خواهی کرد.*
🍀 *چون اینجا مومنین با هم دیدار میکنند اما مدت و زمان این دیدار بستگی به مقام و درجه ی هریک از آنها دارد.*
🌸 *سپس دستم را گرفت و گفت: بیا برویم که خانه ات را برایت آماده کرده ام...*
✍ *ادامه دارد...*
🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅
🌾🌾🌾🌺🌺🌺🌾🌾🌾🌾
🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃
با حضور کارشناسان در خصوص عوالم پس از مرگ و تجربه های مشرف به مرگ با شما به گفتگو می نشیند.
تالار مشارکت جمعی کاربران
https://eitaa.com/joinchat/3499425974C6b90c8c12b
ارتباط با ادمین
@valayat
لینک کانال
https://eitaa.com/joinchat/4042326142C04e6938c99