چرا ولی فقیه مسئولان ناشایست را عزل نمی کنند؟ 1⃣ از 2⃣ اصل شبهه به صورت واضح و صریح: چرا ولی فقیه مسئولانی را که عزل و نصب شان به صورت مستقیم در اختیار ایشان است، در صورت انحراف از خط اسلام، از ابتدای مسئولیت و قبل از آنکه باعث مشکلات بزرگ شوند، از کار برکنار نمی کنند؟ 🔺 در ابتدا باید دید آنچه به عنوان مشکل، نقطه ضعف و یا انحراف و... نسبت به یک مدیر مطرح می گردد اگر با معیارات اسلامی هم، مورد ارزیابی قرار گیرد؛ باز هم همین عناوین منفی بر آن، منطبق است؟ یعنی آیا اصل انتقاد به مدیر مذکور از نگاه اسلام نیز به او وارد است؟ که البته به دلیل بنای بر اختصار به جواب این موضوع نمی پردازیم. ♦️دوم آنکه دستور اسلام برای حاکم اسلامی در این باره چیست؟ 🔸 آنچه از موازین اسلام برای هر پیگیر و دنبال کننده ی بی غرضی فهم می شود این است که فلسفه اصلی حکومت اسلامی، ایجاد زمینه لازم، جهت سعادت دنیوی و اخروی بشر از طریق آگاهی بخشی و ایجاد تحول درونی در اوست و این هدف، زمانی ارزشمند است که عنصر اختیار در این روند، اخذ شود. یعنی عامل اصلی هدایت انسان که اراده خود اوست نقش اصلی را در این مسیر ایفا کند؛ و حکومت اسلامی فقط دست طغیان و طواغیت را از او دور کند نه اینکه حکومت اسلامی وظیفه مسلمین را نیز انجام دهد! و این دستاورد مهم منحصرا با رشد فکری و روحی انسان ها حاصل خواهد شد، نه با نگاه آمرانه رهبریت و نگاه بی تفاوت جامعه. 🔺🔺 در این نگاه، مردم واقعا در سرنوشت خود، دخیل هستند؛ چرا که فکر می کنند، تحقیق می کنند، مبارزه می کنند و به نتیجه می رسند و چون رسیدن به نتیجه مطلوب، با هزینه های زیاد، حاصل شده لذا با فداکاری از آن دفاع می کنند. همچنین در این نگاه، علاوه بر عموم، ورزیدگان فکری و تأثیرگذاران و نخبگان، به عنوان عصاره فضای واقعی جامعه و به عنوان کسانی که مردم از این ها می شنوند نیز در سرنوشت فرد و جامعه دخیل خواهند شد؛ و نمی‌توانند به بهانه وجود یک حاکم اسلامی از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند. (البته زبدگان فکری در جامعه ی مسلمان که تحت زعامت و امامت حاکم اسلامی است، خود به دو دسته تقسیم می شوند؛ دسته ای که ولایت حاکم اسلامی را پذیرفته اند و کسانی که این ولایت را قبول ندارند) و بنا بر دیدگاه اسلامی که تغییرات را به تنهایی وظیفه رهبر ندانسته و جامعه را نیز در این باره، مکلف می داند هر دو دسته مذکور، در معرض انتقاد و نظارت عموم قرار خواهند گرفت و مجبور خواهند بود به وظیفه خود در قبال جامعه عمل کنند. حال با این توضیح؛ یک تفکر در جامعه مقابل این تفکر، وجود دارد و و قائلین به این نظریه، تمام کارها را وظیفه رهبری و حاکمیت می‌داند 💢یعنی نقطه مقابل این نگاه اسلامی(که مردم و نخبگان را نیز مکلّف می داند) نظریات ضد اسلامی یا غیر دینی نیست بلکه نقطه مقابل نظریه اسلامی، یک نظریه، شبیه به دیدگاه اسلام بوده و به دلیل نزدیک و شبیه بودن این نظریه، به نظریه اسلامی، تنها این تفکر، می تواند در مقام عمل با نظریه اسلامی، معارضه کند. این نظریه، نظریه منتسب به افلاطون است که برای صلاح جامعه، وجود یک رهبر صالح را لازم و کافی می داند. 🔰 ولی نظریه اسلامی اگرچه وجود رهبر صالح را برای هدایت و سعادت جامعه لازم دانسته و حتی شرط اصلی قلمداد می کند اما این شرط را شرط کافی نمی داند و علاوه بر لزوم و ضرورت وجود پیشوای صالح، سعادت انسان ها را مستلزم اقدامات و تکالیفی از جانب عموم مردم می کند. 🔸 اگر با این معیار به اداره جامعه، نگاه کنیم، به طور قطع، وجود زعیم صالح را برای تعالی جامعه کافی نخواهیم دانست ، چه اگر وجود یک انسانِ دارای کمالات نفسانیِ خاص، برای سعادت جامعه کافی بود، انبیای عظام، مشکلات و فشارهای گوناگونی را که در منابع موثق آمده، متحمّل نمی شدند. 🖌به قلم: حجت الاسلام رحمت الله معظمی 💠 اصحاب انقلاب: @a_enghelab