مرگ حضرت ابراهیم«علیه السلام»، اغلب اوقات مهمان داشتند. روزی یک نفر پیرمرد که بسیار شکسته قامت و نحیف بود، به مهمانی ایشان رفت. وی به سختی گام برمی داشت و هنگام خوردن دستانش می‌لرزید و باعث می‌شد غذا از دستانش بریزد و دهانش هم قدرت نگهداری غذا را نداشت و آب از گوشه لبش می‌ریخت. حضرت ابراهیم«علیه السلام»از دیدن این منظره بسیار محزون شدو از او پذیرایی گرمی کرد. جبرئیل«علیه السلام»نازل گردید و عرض کرد: «ای ابراهیم، «علیه السلام»این نتیجه کهولت سن است، آیا می‌خواهی به پیری برسی؟ » ابراهیم«علیه السلام»فرمود: «من چنین عمری نمی خواهم مگر این که خداوند آن را برای من مقدر کرده باشد. پ» «مرگ برای بشر نعمت است، اگر این نعمت گرفته شود، زندگی دچار نکبت و بلا خواهد گردید. » ✍️ @aahmadi14