#خاطره3481
سلام امروز اومدیم خونه بابام که راننده اسنپ خانم بود که آرایش چشم داشت و...
من بعد پیاده شدن وصیت نامه شهید حججی رو تقدیم ایشون کردم.
همین که داشتم از ایوان می اومدم داخل خونه چشمم تو کوچه به دختر خانمی افتاد که کلا روسریش افتاده بود
دویدم تو خیابون ندیدمش احتمال دادم رفته تو کوچه پهلویی رفتم خودمو بهش رسوندم سلام و احوال پرسی کردم و گفتم می خوام یه هدیه تقدیم کنم مشغول شدم از تو کیفم در بیارم حین دادن گفتم لطفا شالتون رو بزارید وبا مانتو بسته شده بیاید تو جامعه بعد هم تقدیم کردم وصیت نامه رو تشکر کرد منم گفتم خواهش می کنم خداحافظی کردیم
نمیدونم چرا ولی اون لحظه به ذهنم اومد دم خونشون هست الان میرم داخل دیگه پیگیری بیشتری نکردم
من سر این موضوع بنظرم ضعف دارم باید بیشتر بمونم ومراحل دیگه رو طی کنم
-منظورم اینه بعد صریح و شفاف گفتن تذکر اینکه جامعه حریم خصوصی نیست ..
- اینکه خدا قدرت انجام این تکلیف رو به ما داده بعد بازم در خواست کنم بزاره کافی نبود
- بگم اینکار خلاف قانون هست جرمه ،زندانی داره اگه بازم کافی نبود
-دیگه بگم مثل اینکه نیاز هستش ضابطین قضایی با شما صحبت کنن
به امید خدا گول شیطون هم نخورم موارد رو دست کم نگیرم
یکی از ضعف هام بنظرم مهربانی افراطی تو صحبت با افراد کشف حجاب کننده هستش
راستی احساس می کنم یه ترفند جدید یاد دادن به افراد کشف حجاب کننده اونم فقط لبخند زدن و ترتیب اثر ندادن هستش
تا چند ماه قبل ترفند دیگه ای داشتن اونم گذاشتن هندز فری بود که کلا اگه کسی هم تذکر داد نشنون مگر اینکه دیگه بری دنبالش بالاخره بهش برسی ..
این مورد امروز که کشف حجاب دیدم تا آخر متوجه نشدم اصلا شال حداقل همراهش بود یا نه .
خداقوت به همه دوستان خدا به همه توفیق بده