مرکز تخصصی امربه ‌معروف 💕 (موسسه موعود)
╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲ ❁﷽❁ 📚 #از_یاد_رفته_۱ 🔰 #قسمت_ششم بقیه چی❓ ✍ توی مینی‌بوس یه خانم ب
╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲ ❁﷽❁ 📚 🔰 طلای بی ارزش! ✍ مدتی پیش مشرف بودم مشهد مقدس🕌 ظهر کارهایم انجام شد و چون شب باید برمی‌گشتم تهران، یک راست رفتم حرم مطهر. جای همگی خالی، یک دل سیر زیارت کردم و بعد از نماز مغرب و عشا قصد خروج از حرم را داشتم که متوجه یک جوان حدودا ۲۶ ساله که با حال خاصی مشغول نماز بود شدم که متاسفانه یک گردنبند طلایی بزرگ به گردنش بود و یک انگشتر طلا هم به دستش 😞 چند ثانیه ای به او خیره شدم و از کنارش گذشتم، اما انگار یک لحظه حس کردم باید دوباره بروم زیارت و سرم را انداختم پایین و زیارت نامه نخوانده دوباره حرکت کردم سمت ضریح آقا. دلم بی‌قرار بود و راستش حالم هم گرفته که چرا جوان رعنایی مثل او نباید احکام صادره از ائمه معصومین را شنیده باشد یا رعایت نکند⁉️🙁 زیارتم که تمام شد تقریبا همه چیز یادم رفته بود که دوباره چشمم خورد به همان جوان که حالا نمازش تمام شده بود و داشت اطرافش را نگاه می کرد👀. اتفاقا یک سید روحانی پا به سن گذاشته هم کنارش نشسته بود و داشت برای جوانی استخاره می‌گرفت 📿 آمدم سلام بدهم و از درب حرم بروم بیرون اما نمی‌شد! وجدانم می‌گفت: برو با آن جوان از سر دلسوزی و خیرخواهی حرف بزن! اما خودم بعدش جواب خودم را دادم که به تو چه ربطی دارد؟! خوب آن روحانی به وضوح دارد آن گردنبند طلای بزرگ را می‌بیند، چرا او این کار را نکند؟! 🤷 اما این بار یاد آن حدیث افتادم که نماز ما قبول نمی‌شود مگر با امر به معروف و نهی از منکر و کلمات زیبای رهبر عزیزم در ذهنم پیچید که می‌فرمودند: اگر با زبان خوش تذکر بدهید قطعا اثر دارد!😒 و در نهایت با این تصور که امام معصوم سلام الله علیه دارد مرا در این امتحان تماشا می‌کند، به سمت آن جوان حرکت کردم‌ ...🚶 نشستم کنار جوان، دست دادم 🤝 و به او گفتم: سلام برادر، خوبی ان‌شاءالله؟😊 راستش چند دقیقه‌ای تماشایت می‌کردم و دیدم هم نماز می‌خوانی و هم نوری در چهره داری، خواستم حرفی را بگویم که شاید البته قبلا هم شنیده باشی ... جوان خیلی مودب گفت: بفرما داداش؟!👱 ادامه دادم: حتما می‌دانی پوشیدن طلا برای مرد اشکال دارد، اما حرف من این است که حداقل موقع نماز طلا را در بیاور، حیف است نمازت قبول نشود! جوان به حالت کاملا غیرمنتظره‌ای در حالیکه دستش را به نشانه‌ احترام به سینه گذاشت، یک "چشم" با محبت تحویل داد و من هم رویش را بوسیدم و از او خواهش کردم برای من هم دعا کند و به سرعت از درب حرم رفتم بیرون ... باورتان نمی‌شود انگار دنیا را به من داده بودند! انگار یک بار سنگین را از دوشم برداشته بودند‌😌 اصلا احساس می‌کردم انگار امام رضا علیه السلام با نگاه رضایت دارد بدرقه‌ام می‌کند ...😍 شما آن حس را نمی‌توانید درک کنید مگر اینکه خودتان یک بار امتحان کنید. 🗣 به نقل از وبلاگ من و زهرای خوبم 💎 بـه آمـرین بپیـوندیـد