یک سال، توی بهترین و سخت ترین لحظه ها مثل یه مادر، مثل یه رفیق کنارم بودین خانم معلم . من و شما خوب میدونیم چقدر تلاش کردیم برای دخترم، برای دخترتون اطهر، تا برسه به جایی که امروز از خوشحالی بابت نمره های خیلی خوبش اشک شوق بریزیم .
همیشه از لحظه خداحافظی فراری ام ، امروز وقتی شما رو در آغوش گرفتم بهتون گفتم،شما برای من با همه فرق میکنید ، دلم براتون تنگ میشه و خیلی دوستون دارم .
.....
من هنوزم دارم گریه میکنم . انگار یه چیزی رو گم کردم . و سخت ترین روز این یک سال، امروز بود و هست . وقتی تمام کتاب و دفتر اطهر رو از توی کیفش خالی کردم و برای یادگاری جشن فارغ التحصیلی دانشگاهش گذاشتم توی کمدش ، تک تک جاهایی که برای دخترم نوشته بودین، تک تک لحظاتی که برای من نوشته بودین رو دوباره، خط به خط خوندم .
.....
آره آدم خیلی خیلی احساساتی ام ، همینجور که به راحتی آدم هایی که دوسشون ندارم و میذارم کنار، همونقدر سخته برام، از آدم هایی که دوسشون دارم جدا شم .
شما و کادر مدیریتی و دفتری مدرسه امام جعفر صادق، بهترین بودید .
من و اطهری هیچ وقت شما رو فراموش نمیکنیم . خوشحالم آخرین سال تحصیلی شما قرعه به نام دخترم افتاد .
اجازه خانم معلم!؟
خیلی دلم براتون تنگ میشه ، خیلی دوستون دارم