وارد مسافرخانه شدم.
عکس[امام خمینی] را اززیر پیراهن بیرون آوردم. ساعتها در او نگریستم.
دیگر باشگاه نرفتم.
روز چهارم، رفتم ترمینال مسافربری و بلیت کرمان گرفتم؛ در حالی که عکس سیاه و سفیدی که حالا بهشدت به او علاقهمند شده بودم را در زیر پیراهن خود که چسبیده به قلبم بود، پنهان کرده بودم.
احساس میکردم حامل یک شیءبسیار ارزشمندم.
بخشی از کتاب «از چیزی نمیترسیدم» زندگینامه خودنوشت شهید حاج قاسم سلیمانی
@hajghasem1_20