در سرم باش و بیا یکسره سرسام بده قدری از باده‌ی ته مانده در آن جام بده بنشین دود کنم هستی خود را با تو مثل قلیان دو سر چاق به من کام بده گره‌ی روسریت را کمی امشب شل کن به تمام شعرا...نه...به من الهام بده رعیت باغ توام دختر ارباب فقط مشتی از نوبر هرساله‌ی بادام بده دست کم جای جوابی به سلامم یکبار بی تفاوت نگذر از من و دشنام بده حکم دادی به خداحافظی آخر، قبلش قدر یک بوسه به من فرصت فرجام بده به سراغ من اگر آمدی آهسته بیا غزلی تازه بخوان، فاتحه آرام بده