📜 نوزدهم محرم 📜
🔘 #بخش_دوم
•••
+ گفت:
"این منم علی، فرزند حسین بن علی، از جوانان بنی هاشم، آمده ام تا شما را به ضربت شمشیر حق درهم کوبم!"
🔰سواران سپاه کُفر سوی او تاختند، و در میان هجوم پُر تعداد سواران، از نظر پنهان شد •••
••• سکوت بود و سکوت •••
🔰که صدای فراز و فرود شمشیرها، سکوت را درهم شکست •••
🔺و فاطمه، آشفته حال ناظر بود.🔻
🔰جمع بسیار سواران در مصاف با علی اکبر، گِرد او حلقه زدند، و سپاه آن به آن موّاج شد و از سویی به سویی رفت •••
🔹شمشیرها فرا رفت و فرود آمدند، نبرد حق و باطل، به تمامی رُخ نمود.🔹
🔰رفته رفته، تلاطم میدان آرام گرفت، مردان سپاه پس کشیدند و حلقۀ حصر از هم گسست، خیل بسیار مردان سپاه، سرنگون از اسب، یا از زخم جراحت ناله کردند، یا به مرگ رفته بودند •••
🔺علی اکبر خواست تا از زمین برخیزد، نتوانست.🔻
••• قافله سالار سوی او پَرکشید •••
🔹قبل از آنکه او را در بغل گیرد، رسول الله آغوش گشود و علی اکبر را در بغل گرفت •••
••• صورتش را بوسید •••
🔵 و به جرعه ای آب، سیرابش کرد!•••
● ۳۰ روز تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده