⛅️ گاهِ صبح ⛅️ 🌹 این غزل را دیروز سرودم. آن را صمیمانه و متواضعانه تقدیم می‌کنم به مخاطبان مکرّم و محترم: دردم دوا نمی‌شود انگار تا ابد دائم زنم به سینه و بر تار تا ابد آن سینه کز فراق بُوَد همچو یک انار چوبم مزن به وعده‌ی دیدار تا ابد و آن تار کز تمام تنش خون همی چکد پودم بزن به تارِ خمِ یار تا ابد روشن کن این چنین همه تاریخ تار من دستم رسان به طرّه‌ی دلدار تا ابد ما چوب روزگار فراوان چشیده‌ایم ما را نگه مدار سرِ دار تا ابد من در خفای کهف خودم رفته‌ام فرو این سینه را تو غار مپندار تا ابد ز اوّل برای وصل نبودم لیاقتی خود گفته‌ای امید نگه دار تا ابد بس یار را ز غیر به ما عرضه می‌کنند امّا کجا چو لطفِ تو بسیار تا ابد «بر خاک راه یار نهادیم روی خویش» کاشم رود چو باد به یک بار تا ابد @abarshagerd ✍️