#داستان
#میلاد_پیامبر_رحمت
✨قصهی دریا 💦در مورد پیامبر مهربان_1☀️
من دریا 🌊 هستم. شنیده بودم که کودکی نورانی متولد شده است. نام مادرش
#آمنه و نام پدرش
#عبدالله است. اما قبل از تولد، عبدالله از دنیا رفته بود.
مادر و پدر بزرگش، نام او را به امر خداوند ✨محمد✨ گذاشتند.
قبل از آن خداوند آمدن ✨محمد (صلیاللهعلیهوآله) را به همهی گذشتگان مژده داده بود. چون او قرار بود که مردم را از تاریکیها و گمراهیها نجات دهد👌
او در کنار پدر بزرگ و مادرش زندگی کرد. وقتی شش سالش شد، مادرش را از دست داد.
کمی بزرگتر که شد، پدربزرگش عبدالمطلب به رحمت خدا رفت.
وقتی عبدالمطلب داشت از دنیا میرفت، دست فرزندش ابوطالب را در دستان محمد (صلیاللهعلیهوآله)☀️ نهاد. به او فرمود: پسرم، من محمدم☀️ را به تو میسپارم.
همیشه در کنار او باش و او را همراهی کن🌺
جناب ابوطالب ☀️که درود خدا بر ایشان باد، هم به حرف پدرش گوش داد. او محمد را به خانهاش برد. به همراه فاطمه بنتاسد همسرش، از ✨محمد به خوبی و مهربانی مراقبت کردند. محمد(صلیاللهعلیهوآله) هم روز به روز بزرگتر میشد. او در کنار عموی مهربانش ابوطالب به سفرهای مختلفی میرفت. مهربانی محمد☀️ توجه همه را به خودش جلب میکرد.
اینها را از خورشید خانم 🌞شنیده بودم. چون او آنقدر عاشق❤️ محمد(صلیاللهعلیهوآله)☀️ بود که تا چشم باز میکرد، نگاهش به محمد
(صلیاللهعلیهوآله)☀️ بود. من هم خیلی دوست داشتم او را ببینم☺️
#ادامه_دارد...