استوارِ بیقرار هر لباسی بر تنت ،  زیباتر از آن دیگری ساده و سنگینی و از ما چنین دل می بری سبز می پوشی گهی ، گاهی سفید و گاه زرد گاه عریان می شوی ، دشت و دَمَن را زیوری دستهایت رو به سوی خالق است و بی ریا سیب می بخشی به ما و ناز ما را می خری استوار و بی قراری تا که باز آید بهار در میان باغ باشی سایه بان هر سَری شعر از : @abbas_damirchi