🔻 در این هنگام بود که پس از هفت تا هفت سال، خداوند متعال وحی فرمود: «يَا نُوحُ الْآنَ أَسْفَرَ الصُّبْحُ عَنِ اللَّيْلِ لِعَيْنِكَ حِينَ صَرَّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ وَ صَفَا الْأَمْرُ وَ الْإِيمَانُ مِنَ الْكَدَرِ »، الان صبح از شب جدا شد. تعبیر را دقت بکنید. از سنت های محوضت چی هست؟ نور از ظلمت کاملا متباین بشود. یک موقع هست نور و سایه روشن است و ظلمت. سایه روشن یک حالت بین نور و ظلمت است. هنوز نور از ظلمت کاملا تفکیک نشده است. وقتی ظلمت به اوج محوضتش برسد و نور به اوج محوضتش برسد، آن وقت دیگر سایه روشن معنا ندارد. یا نور است، یا ظلمت است. سایه روشن معنا ندارد. تعبیر خدای سبحان خطاب به نوح این است که الآن اسفر الصبح، صبح دمید، صبح طلوع کرد. مثل طلع الفجر. اسفر یعنی روشن شد. «اسفر الصبح عن اللیل لعینک حین صرح الحق عن محضه»، حق به محوضت رسید. حق به محوضت رسید یعنی آن کسانی که دنبال حق بودند، به طوری شد که آمدند خدمت نوح علیه السلام عرض کردند یا نوح، ما به پیغمبری تو ایمان داریم. اصلا هم دیگر برایمان مهم نیست که عذابی نازل میشود یا نمیشود. شما بگو صد بار دیگر این ها را بکارید، ما میکاریم. خیلی تعبیر زیباست. دنبال این نبودند انتقامشان را بگیرند، دنبال این بودند که ببینند امر خدا چیست. به اینجا رسیدند که امر الهی چیست تا این ها تابع باشند. نه اینکه انتقامشان را از آن هایی که این ها را اذیت کردند... هیچ چیز شخصی در وجودشان نبود الا چیزی که خدا میخواهد؛ «صرح الحق عن محضه و صفا الامر و الایمان من الکدر»، حق از محضش صرح و صفا الامر للایمان، صفا یعنی آن زبده، خلاصه، صافی، آن خالص، صفا الامر، یعنی خالصش، «صفا الامر و الایمان من الکدر»، در مقابل آن صافی و خالص کدر است، مشوب است، قاطی دار است. نمیگوید کفر، میگوید کدر. جایی که کدورت درش هست، قاطی درش هست، مخلوط دارد. 🔻 بحث مهم از اینجاست در روایت. فلو انی اهلکت الکفار، اگر من آن موقعی که ابتدای تقاضای تو بود برای عذاب اهلکت الکفار و ابقیت من قد ارتد من الطوائف التی کانت آمنت بک، اگر آن موقع من کفار را نابود کرده بودم و وعده را وفا کرده بودم، لما کنت صدقت وعدی السابق للمومنین، آن وعده من که گفته بودم مومنین محض نجات پیدا میکنند، الذین اخلصوا التوحید من قومک، آن محقق نشده بود. چون قاطی این ها آن هایی بودند که شک داشتند. لذا این شک ها هم باید ریخته بشود. ریزش ها نسبت به اهل شک هم باید محقق بشود. الذین اخلصوا التوحید من قومک و اعتصموا بحبل نبوتک. من وعده داده بودم بان استخلفهم فی الارض، همان آیه شریفه که و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین، این نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین وعده الهی است. در هر عصری تحققی دارد مطابق کفر و ایمان هر عصری. منتها وعده اطلاقی اش کی محقق میشود؟ در عصر ظهور محقق میشود که محض ایمان از محض کفر باطلاقه جدا میشود. یک نکته زیبا این است که در این روایت هم اشاره بهش دارد در ادامه و آن اینکه در وعده های الهی در تحقق امت های سابق که عذاب نازل میشد، کفر کاملا جدا میشد. آن هایی که شک داشتند، ریزش ها محقق میشد و اهل ایمان به صفا میرسیدند، به آن صافی بودن و خالص بودن. اما چون خالص بودن اطلاقی نبود، دوباره بعد از مدتی کم کم میدیدید که آثار شک و کفر و معصیت آشکار میشد. حتی بعضی روایات دلالت دارند که نجات یافتگان همراه نوح در کشتی از همانجا، با اینکه تازه نجات پیدا کرده بودند، مثل جریان نجات قوم موسی از نیل که وقتی رسیدند آنور نیل، خب این خیلی سخت بود، رسیدند آنور نیل گفتند اجعل لنا الها کما لهم آلهه. یعنی نگذاشتند عرقشان خشک بشود. دیدند آنجا قومی هستند که خدای محسوس ملموسی دارند، به موسی گفتند موسی، این خدا که بهتر است. اجعل لنا الها کما لهم آلهه. یک خدای خوب از آن خداهای خودت از آن هایی که دیدنی باشد برای ما قرار بده. در جریان نوح هم در کشتی شروع شد. اما در دوران ظهور چون اطلاق محض است، دیگر آنجا برگشت پذیر نیست.