به بهانه قدرنهادن «مهربان تر از مادر...» بغض پنهان شده ای در ورای صدایش مشخص بود، شاید هفت هشت بار، شماره اش بعنوان تماس ناموفق روی صفحه گوشیم بود. با خانواده ای که دغدغه وابستگی و اذیت شدن کودک مهمان را داشتند، گفتگو میکردم. آقا میگفت ما خودمان مشکلی نداریم، نگران وابستگی کودک هستیم، بنظر شما اینکه بما وابسته شود و بعد جدا شود، اذیت نمی شود؟؟؟ منتظر بود تا به نحوی تاییدش نکنم و با توضیحاتی قانعش کنم که کودک اذیت نمی شود. ولی با اطمینان گفتم شما درست میفرمایید، کودک وابسته میشود و ممکن است جدایی اذیتش کند. با نگاهی پر سوال متمرکز شد به ادامه حرفهایم. گفتم اتفاقا میخواهیم کودک، بجای نگهداری در مراکز، مهمان شما باشد تا وابسته شود. کودکی که به لحاظ روانی وابسته می شود، کودک سالم است. کودک در مراکز این حس برایش تامین نمی شود و عملا کودکی داریم که حس وابستگیش از بین رفته یا در خوشبینانه ترین حالت، به حداقل ممکن رسیده است. این کودک ناسالم است و ترمیم آسیبهای روانیش مدتهای زیادی زمان می برد. حرفی برای گفتن نداشت، مشخص بود کاملا در ذهنش دارد مسایل را سبک سنگین میکند. در همین حالت که خانواده با سکوتی معنادار به این موضوع فکر میکردند، متوجه تماس های ناموفق زیادی روی گوشیم شدم. آن صدای بغض آلود، خانم بهروان فر بود، مدیر شعبه تهران بهرویش. معمولا روزانه تماس های زیادی با ایشان برای هماهنگی مسائل مختلف موسسه در تهران داریم. در هر تماس، از مشکلات یا ابهاماتی سوال میکنند که در مشهد، بارها و بارها تجربه شده و اشکالاتش تا حدی مشخص. کار در شعبه تهران، دشواریهای خاص خودش را دارد، موسسات مردم نهاد هنوز آنطور که شاید و باید مورد وثوق دستگاه های مربوطه نیستند و با این باور که خود مردم خیلی بهتر میتوانند در حل مشکلات موثر باشند فاصله دارند. شاید هم سابقه همکاری موسسات خیریه ذهنیتهای خوبی بجای نگذاشته. اینکه موسسه خیریه بهرویش، بدون ریالی بودجه، بصورت جهادی در فعالیتی مداوم برای اوضاع بهتر این کودکان با محوریت خانواده در تلاش است، هنوز برای خیلی ها قابل هضم نیست. اینکه مدیرشعبه تهران با فیش حقوقی صفر، حتی برای هزینه های روزمره موسسه، از جیب هم خرج میکند، باز هم قابل هضم نیست. سیستمی که او را درگیر بوروکراسی اضافی اداری میکند، در جریان نیست که لحظه لحظه هایی که وقت میگذارد، برای حال خوب یک کودک در خانواده واقعا طلایی است. بارها شنیدم اذیت شد، سختی کشید، مورد طعنه قرار گرفت، سرش داد زدند، احترامش خدشه دار شد ولی آنقدر به مسیرش برای کودکان ایمان داشت که میدانست تحمل این سختی ها در این مسیر بخشی از کار است و آن کسی که باید ببیند، میبیند. آن روز صدایش بغض داشت، جویای داستان شدم، برای کودک نیازمند درمانی که حدودا دو ماه پیگیر موافقت انتقالش از تهران به مشهد بود مجوز گرفته بود. گفتم خداقوت- در جریان جزئیات کامل این دو ماه بودم- بالاخره مجوز انتقال را گرفته بود. گفتم اینکه جای خوشحالی دارد چرا اینقدر غمگین؟ گفت نامه مجوز را سریع از دستم گرفتند و گفتند در تهران باید واگذار شود!!! یکماه میگذرد و آن کودک هنوز در یکی از شیرخوارگاه های تهران، زندگی اش خلاصه شده در تختی آهنی است که کاملا کودکانه طراحی شده است. اینکه با وجود قوانین و دستورالعمل های سازمانی مصلحت کودک چه ایجاب میکند، موضوعی است که تا با تار و پود فکری و حقوقی و روانی به این باور نرسیم که نه تنها خانواده داشتن برای کودک مصلحت است که هر چه زودتر به خانواده سپردنش مصلحتی بس مهم و مهم تر، به نتیجه مطلوب نخواهیم رسید. موضوعی که به زیبایی در ماده ۴۵ قانون حمایت از اطفال به آن اشاره شده است: رعایت غبطه و مصلحت کودکان و نوجوانان در کلیه تصمیمات دادگاه ها و مقامات اجرایی الزامی است. . . . . . . . . . بهرویش، تلاش هایی بی منت برای همه کودکان نیازمند . . . . . . . . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi