چند شعر بارانی دیگر
تو لبریز لمس منی آن چنان
که
باران بغل کردن پنجره است
مرا تشنهی گریه کردن نکن
زنی که لب بستن پنجره است
به بغضِ قافیه، تصویر میدهد
باران
به شعر، آیهی تطهیر میدهد
باران
من دشت سیراب از سرابم بعد ازین دیگر
لب تشنه میگریم ولی
باران نخواهم شد
دست بر گردن
باران شدم و باریدم
آن قدر ابر شدم شانه ی باران پرشد
باران نیامد پس از تو اشکی نشد تا بریزم
صد سال تنهاییام را یک لحظه میشد بخوانم
#الهه_بیات_مختاری
@aboajor