به هم پیچانده دردی نسخه ام را با طبیبانت به هم پیچیدن دست تو با موی پریشان ات به حس آمیزی این شیشه ها با شیشه ی عطرت به حال خوب باز پنجره در صبح ایوانت دلم را باز کردم از سرم تا چتر را بستی سرم بی چتر میخواهد دلم را زیر بارانت شبیه آستین دور از گریبان گریه سر کردم چرا پس من نباشم شانه ی سر بر گریبان ات مسکن ، ها !، نبات در میان استکان لبخند لبانت ریخته نارنج در گل های فنجان ات پری بانوی قصه پیرهن گلدار نقاشی حواس پرده های تور پرت چین دامان ات اگر رد میشوم هرشب ازین جا اختیاری نیست که پایم میدود در کوچه ی پرت خیابان ات بیا تا روی ایوان ماه را در کوچه روشن کن چقدر آرایه ی تشبیه می آید به چشمانت @aboajor