چرا مادر،علي اصغر گلوي خون فشان داري؟ چرا چشمان پر آب و تبسم بر دهان داري؟ به قربان تو گردم من که رفتي سوي قربانگه کنون با پيکر پر خون به آغوشم مکان داري بيا تا خون ز حلقومت به آب ديدگان شويم که من اشک روان دارم تو روي ارغوان داری چرا مادر،علي اصغر گلوي خون فشان داري؟ چرا چشمان پر آب و تبسم بر دهان داري؟ بيا تا بند قنداقت گشايم اي علي اصغر که عزم رفتن اي مادر به مُلک جاودان داري عزيز من بيا تا غُن... ...چه يِ لب هاي تو بويم بگريم بر تو اي مادر که خشکيده دهان داري چرا مادر،علي اصغر گلوي خون فشان داري؟ چرا چشمان پر آب و تبسم بر دهان داري؟ بيا تا جسم پر خونت بخوابانم به گهواره که تو اندر گلو تير ِ جفاي ملحدان داري ترحم کس نکرد آخر بر احوال پريشانت تو اي مادر کجا تاب چنين درد ِ گران داري؟ چرا مادر،علي اصغر گلوي خون فشان داري؟ چرا چشمان پر آب و تبسم بر دهان داري؟ نه شيري دارم و آبي که ريزم در دهان تو بميرم من که در صحرا تو اينسان ميزبان داري در اين بحر عزا ساعي بگرداب غم افتادي من اصغر غرق خون دارم تو اشک ديدگان داري چرا مادر،علي اصغر گلوي خون فشان داري؟ چرا چشمان پر آب و تبسم بر دهان داري؟