🌷 نکته تفسیری صفحه ۳۲۷🌷 گلستانی در آتش: طبق نقل برخی از مورّخان، ابراهیم(ع) ، نوجوانی شانزده ساله بود که در برابر انحراف قومش ایستاد و آنان را از شرک و بت پرستی نهی کرد. بر اساس آیات این سوره، او ابتدا از راه منطق وارد شد و با عموی خویش و قومش در باره‏ی بی ارزش بودن بت ها سخن گفت؛ امّا آنان که از شدّت تعصّب کور شده بودند، راه و رسم پدرانشان را بهانه کردند و گفتند که نمی توانند به رسوم قدیم شان پشت کنند! پس ابراهیم فکر دیگری کرد تا شاید بتواند قوم خود را از گمراهی نجات دهد. او در روز خاصّی که همه‏ ی مردم برای انجام مراسمی به خارج از شهر می رفتند، در شهر ماند و در غیاب مردم، تمام بت ها ـ به جز بت بزرگ ـ را تکه تکه کرد و در آخر، تبرش را بر گردن بت بزرگ آویخت. هنگامی که مردم بازگشتند، با وحشتناک¬ترین صحنه‏ ی زندگی خود رو به رو شدند؛ خدایانی که بر زمین افتاده و قطعه قطعه شده بودند. از این رو فریاد برآوردند: چه کسی جرأت کرده که با خدایان ما چنین کند؟ بی شک او پا از حد خود فراتر گذاشته و باید به اَشَد مجازات محکوم شود. برخی گفتند: ما شنیده ایم که جوانی به نام ابراهیم از بت ها بدگویی می کند. بدین‏ ترتیب، فرمان بازداشت ابراهیم صادر شد، و او را پیش چشم همه‏ ی مردم آوردند تا از او اعتراف بگیرند. از او پرسیدند: ابراهیم، تو چنین بلایی به سر خدایانمان آورده ای؟ در این هنگام، ابراهیم، حساس ترین مرحله‏ ی نقشه‏ ی خود را عملی کرد و گفت: بت بزرگ این کار را کرده است. اصلاً از خود بت ها بپرسید؛ البته اگر می توانند سخن بگویند! در این هنگام، وجدان خفته‏ ی مردم تکانی خورد، و هر یک از آنان خود را سرزنش کرد که این جوان راست می گوید و این بت ها نمی توانند سخن بگویند. آری، ابراهیم(ع) به قوم خود فهماند که در برابر موجوداتی بی جان و بدون شعور بر خاک می افتند. متأسفانه امّا این حالت فقط لحظات کوتاهی دوام داشت و پس از آن، دوباره پرده‏ ی تعصّب جاهلانه بر عقل آنان افتاد و زور و ستم را بر منطق و عقل ترجیح دادند. از این رو آتشی بسیار بزرگ برافروختند تا دشمن خدایانشان را به مشتی خاکستر تبدیل کنند؛ آتشی که از بس بزرگ و سوزان بود، نمی توانستند به آن نزدیک شوند. پس ابراهیم (ع) را در منجنیقی قرار دادند و در آتش افکندند. در روایات آمده است که در این هنگام، فرشتگان از خدا تقاضا کردند که این قهرمان توحید را حفظ کند. صحنه‏ ی عجیبی بود. مردم شوق آمیز فریاد می زدند که شکننده ی بت ها برای همیشه نابود می شود؛ ولی خدای جهان، چیز دیگری می خواست. از این رو قدرت سوزانندگی را از آتش گرفت و در همان حال که شعله های آتش به آسمان زبانه می کشیدند، در میان آن گلستانی ایجاد کرد و ابراهیم(ع) را با آرامی در میان آن فرود آورد. اینجا بود که حقیقت با تمام وجود ظهور کرد و معلوم شد که خدای حقیقی کیست؛ خدایی که نمی تواند از تکه تکه شدن خودش محافظت کند، یا خدایی که پیامبرش را در میان شعله های آتش سوزان محافظت می کند؛ همان خدایی که قوانین جهان را وضع کرده، و اگر صلاح بداند، آن ها را تغییر می دهد. 🕊👇 ┏━━━🍃═♥️━━━┓   @tartilvathdir96 ┗━━━♥️═🍃━━━┛