آب‌پخش نیوز
📙 برشی از کتاب منتشر نشده: زندگی‌نامه شهید جهانگیر گرگین متولد ۱۳۴۰، تاریخ شهادت ۲۳ فروردین ۱۳۶۲، رو
📙 برشی از کتاب منتشر نشده: زندگی‌نامه شهید جهانگیر گرگین متولد ۱۳۴۰، تاریخ شهادت ۲۳ فروردین ۱۳۶۲، روستای زیارت دشتستان، نویسنده: نصرالله شفیعی 💠 مِـثْـلِ یـوسـف (۴) جهانگیر قامتی بلند و زیبا و رشید داشت. در مرکز کشاورزی علی آباد کمین شیراز گروه فوتبالی تشکیل شد و او نیز عضو گروه و کاپیتان آن شد. به‌خوبی فوتبال بازی می‌کرد. وقتی به برازجان هم برگشت عضو یکی از گروه‌های فوتبال آنجا شد که یکی از دوستانش غلامرضا کشتکار (۱) نیز عضو آن بود. به اعتراف کسانی که در گروه با جهانگیر بازی می‌کردند او بدون توجه به فضای حاکم بر جامعه و ورزش و گروه‌های فوتبال، راه و رسم خود را داشت. به همه‌ی بازیکنان حتی گروه حریف احترام می‌گذاشت. هنرستان مختلط بود. در کلاسی که جهانگیر درس می‌خواند فقط دو دختر بودند؛ ولی در کلاس‌های دیگر تعداد دختران بیشتر بودند. دانش‌آموزان دختر و پسر در فضای درسی با همدیگر ارتباط داشتند. جهانگیر نیز از این قضیه مستثنا نبود. بارها می‌شد که در حوزه‌ی درس‌ومشق باهم گفت‌وگو می‌گرفتند. جهانگیر هم تیپ زیبایی داشت و هم اخلاق و رفتار و منش بزرگوارانه. یکی از دانش‌آموزان دختر هر چند اصالتاً روستایی بود؛ اما سال‌ها بود که به همراه پدر و مادرش ساکن شیراز بودند. اخلاق و رفتار و تیپ زیبای جهانگیر توجهش را به خود جلب کرد. بارها می‌شد که به بهانه مسائل درسی با جهانگیر صحبت می‌کرد. جهانگیر نیز بنا به خصلت همیشگی و اخلاق خوبی که داشت رفتاری که ناشی از بی‌احترامی یا حتی بی‌محلی باشد نسبت به آن دختر از او سر نمی‌زد. دختر بارها دلش می‌خواست که منویات قلبی خود را در یک فضایی که خیالش راحت باشد که فقط او هست و جهانگیر در میان بگذارد؛ ولی رفتار جهانگیر به‌گونه‌ای بود که آن دختر به خود اجازه نمی‌داد مستقیماً خواسته خود را با او در میان بگذارد. زمان می‌گذشت و آن دختر در آتش عشق جهانگیر می‌سوخت. هر چه که به جهانگیر نزدیک‌تر می‌شد جز همان رفتارهای عادی و محترمانه چیز دیگری از جهانگیر نمی‌دید. شاید یک نگرانی دیگر نیز دختر را رنج می‌داد که نکند جهانگیر بدون توجه به علاقه آن دختر، فرد دیگری را به‌عنوان همسر آینده خود انتخاب کند. دختر در موقعیتی بس دشوار قرار گرفته بود. روزی دل به دریا زد و موضوع را با مادرش در میان نهاد. از ویژگی‌ها و خصال نیکوی جهانگیر سخن‌ها گفت. مادر نیز موضوع را با پدر گفت. آن‌ها جهانگیر را ندیده بودند. خانواده‌ای ثروتمند و متمول بودند. در یکی از محلات بالای شیراز ساکن بودند. برای آن‌ها تیپ ظاهری داماد آینده شان خیلی مهم بود. از نظر تحصیلات هم که می‌دانستند حداقل هم‌کلاس دخترشان است. به دختر پیشنهاد دادند تا از جهانگیر دعوت کند تا یک جمعه‌ای ناهار مهمان آن‌ها باشد. پیشنهادی منطقی بود. دختر پذیرفت که با جهانگیر صحبت کند؛ اما نمی‌توانست نگرانی خود را پنهان کند. او علی‌رغم اینکه تاکنون در حوزه مسائل و مشکلات درسی با جهانگیر هم‌کلام شده بود؛ ولی فراتر از این سخنان به خودش اجازه نداده بود که با او صحبت کند. 🌴 به آب‌پخش نیوز بپیوندید 👇 https://eitaa.com/joinchat/2433679387C86c287fef1