‍ بسم_رب_الحسین رمان: نویسنده: (بخشی از ) با بغض شروع کردم به نوشتن امروز: دادم تورا قسم به نخ چادری که سوخت شاید دلت بسوزد و یک کربلا دهی می گویند کربلا قسمت نیست دعوت است. خدایا!من معنی قسمت و دعوت را نمی دانم. اما یقین دارم تو معنی طاقت را می دانی... آسمان هم امروز دلش پر است همانند من. بیچاره آسمان.انقدر دود می خورد تا اینگونه سیاه و تیره و تار شود.دیگه دلم طاقت ندارد.فقط می توانم قلم را نالان رو کاغذ بکشم و بنویسم: دود این شهر مرا از نفس انداخته است به هوای حرم کرب و بلا محتاجم با صدای آلارم گوشی از خواب بیدار شدم... 🌸 🌸 امیدوارم از خوندن این رمان لذت ببرید🌷 *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا ابرار https://eitaa.com/abrar40